موتوری با بازده 100 درصد و آفریدگار

موتوری با بازده ۱۰۰٪!

به نظر شما آیا تا کنون ماشینی ساخته شده است که بازده آن 100%  باشد؟ خیر بشر تا کنون نتوانسته است چنین ماشینی را بسازد و حتی کارآمد ترین ماشین هایی که به دست بشر ساخته شده است حداقل مقداری از انرژی را به صورت حرارت یا ... حدر می دهند. اما جالب است بدانید که خداوند قادر و عالم ، ماشینی را کاملاً هنرمندانه آفریده است که باز دهی آن نزدیک به 100% است (99.9999%) .

این ماشین حیرت آور چیزی نیست جز باکتری تاژک !  از این ماشین حیرت آور نسخه ای با عملکردی متفاوت در بدن ما و هر موجودی که دارای میتوکندری می باشد نیز وجود دارد. تاژک باکتریایی دارای نقش حرکتی برای باکتری ها میباشد. در ميان ياخته هاي زنده، شايد باكتريها متحركترين آنها باشند. اگر باكتريها را در يك قطره آب در زير ميكروسكوپ مشاهده كنيم، بيشترين آنها دايماً مسير خود را تغيير مي دهند و بندرت اين عمل بكندي صورت مي گيرد. باكتريها مي توانند به وسيله چرخش سريع رشته هاي پروتئيني به نام «تاژك»هاي (flagellum ) كه از بدن آنها خارج شده است، در آب شنا كنند.

ساختمان تاژک باکتریایی 

حرکت در اکثر گونه های باکتری توسط ماشین مولکولی پیچیده ای به نام تاژک انجام می شود که در آن  مقدار بسیار زیادی پروتئین مختلف به کار رفته است که اصلی ترین آنها پروتئین فلاژین  می باشد. این نانو ماشین حیرت آور تا  300 دور بر ثانیه چرخش دارد و نیروی گشتاور آن برابر با 1400 پیکونیوتن نانومتر بر ثانیه (1400 piconewton-nms) می باشد. طول تاژک از پیلی بلند تر بوده و دارای حرکت است اینها اصلی ترین تفاوت های ظاهری تاژک و پیلی می باشد که در شکل زیر به خوبی نشان داده شده است.

همانطور که مشاهده میشود حتی پیلی جنسی (F Pillus) هم که یکی از بزرگترین پیلی هاست به بلندی تاژک نیست. تاژک دارای سه بخش اساسی است : 1) بخش بازال   2) هوک یا قلاب  3) فیلامنت یا رشته

 1)   جسم بازال یا پایه (basal)  : 

این بخش درون غشاء سیتوپلاسمی باکتری قرار دارد و مسئول اتصال تاژک به باکتری می باشد ، بخش موتوری تاژک که باعث چرخش تاژک می شود نیز در قسمت بازال قرار دارد.

بخش بازال از حلقه های متعددی تشکیل شده است که تعداد این حلقه ها در باکتری های گرم مثبت و گرم منفی متفاوت است به طوریکه در باکتری های گرم مثبت تعداد آنها 2 عدد ودر گرم منفی ها تعداد آنها 4 عدد است. نحوه ی قرار گیری حلقه های تاژک در باکتری های گرم منفی به این صورت است که در سمت داخلی غشای سیتوپلاسمی حلقه ی M  قرار دارد وسمت خارجی غشاء سیتوپلاسمی حلقه ی S   وجود دارد. همانطور که در شکل مشاهده گاهی این دو حلقه را با یکدیگر به نام حلقه ی M_S  می نامند.

حلقه ی دیگر حلقه ی P می باشد که در فضای پری پلاسمی  دیواره سلولی و به طور مشخص درون پپتیدوگلیکان باکتری قرار دارد. همانطور که در شکل مشاهده می شود خارجی ترین حلقه بخش بازال تاژک ، حلقه ی L می باشد که در غشاء خارجی باکتری قرار دارد . همانطور که انتظار می رود حلقه های P  و L در باکتری های گرم مثبت وجود ندارد . (زیرا در باکتری های گرم مثبت فضای پری پلاسمی ای وجود ندارد که حلقه P در آن قرار بگیرد و همچنین غشای خارجی هم در این باکتری ها وجود ندارد در نتیجه  حلقه ی L در این باکتری ها وجود ندارد)

کار این حلقه ها چیست؟

حال که مکان این حلقه ها را توضیح دادیم این سوال پیش می آید که کار این حلقه ها چیست. این حلقه ها در واقع به عنوان یک بوش (bush) عمل می کنند. آیا می دانید بوش چیست؟ بوش به وسیله ای گویند که حلقوی شکل بوده به دور یک میله قرار میگیرد و میله را در یک سوراخ عریض تر از قطر میله  فیکس میکند، اگر این حلقه ها نباشند چه اتفاقی می افتد؟ بدون این حلقه ها، در هنگام چرخش، میله زرد رنگی که در شکل نشان داده شده است و  از میان این حلقه ها عبور کرده است آزادانه با حرکاتی نا منظم درون فضای قسمت بازال تاژک که از قطر میله عریض تر است می چرخد !

پروتئین Mot که با رنگ کرمی در شکل نشان داده شده است مسئول چرخش تاژک است (Mot مخفف کلمه موتور است). باکتری ها در حالت عادی بوسیله پمپ های پروتونی پیوسته یون های با بار مثبت را به بیرون پمپ می کنند. نتیجه این عمل باعث می شود که همیشه درون باکتری دارای کمبود بار مثبت باشد و در نتیجه بار منفی بیشتر باشد و بیرون از باکتری دارای بار مثبت بیشتری نسبت به داخل باکتری باشد. در نتیجه ی اختلاف پتانسیل الکتروشیمیایی بوجود آمده یونهای مثبت میل به ورود به درون باکتری دارند ، و جالب است بدانید که یکی از اصلی ترین مکان های  ورود این یونها به درون باکتری همین قسمت بازال تاژک و مشخاصاً پروتئین Mot است و یونها برای ورود به درون باکتری مجبورند که از این مکان عبور کنند. با عبور یونها، پروتئین Mot باعث چرخش میله وسط (Rod) می شود و این پروتئین نیز نیرو را به بخش بیرونی تاژک انتقال داده و تاژک می چرخد.

پروتئین Fli  یا Switch motor  پروتئینی است که عملکرد آن تغییر جهت چرخش تاژک باکتری است. به طوری که می دانیم زمانیکه تاژک در جهت خلاف عقربه های ساعت بچرخد باکتری را به جلو می راند ولی زمانیکه در جهت خلاف عقربه های ساعت بچرخد باکتری دیگر حرکت جهت داری نمی کند و در همان جا شروع به ملق زدن میکند این ملق زدن برای باکتری دارای اهمیت است که در ادامه همین بحث به طور جداگانه به آن اشاره خواهیم کرد (نحوه حرکت باکتری در پایین توضیح داده شده است ). البته پروتئین های بخش بازال بسیار زیاد هستند که ما در اینجا به اساسی ترین و مهمترین های آنها اشاره کردیم.

2)  هوک یا قلاب (Hook) :

این بخش که در شکل با رنگ صورتی نمایش داده شده است رابط بین فیلامنت تاژک و بخش میله ای جسم بازال (Rod) است و دارای شکلی خمیده است که همین خمیده بودن از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که اگر این بخش وجود نداشته باشد و تاژک به صورت مستقیم به میله ی بخش بازال (Rod)   متصل باشد، با چرخش تاژک باکتری دیگر به جلو حرکت نخواهد کرد. برای تصور بهتر کافیست هلیکوپتری را تصور کنید که دارای همه ی قسمت های موتور و محور مرکزی (Rod) می باشد اما دارای ملخ نیست ! موتور محور اصلی را می چرخاند ولی هلیکوپتر به بالا حرکت نمی کند. در اینجا هم این خمیده بودن موجب می شود تاژک از دینامیک مناسبی جهت جلو راندن باکتری در محیط مایع برخوردار شود.

3) فیلامنت یا رشته Filament :

این بخش از تاژک خارجی ترین بخش تاژک می باشد ، همانطور که قبلآ اشاره شد دارای ساختمانی تو خالی می باشد که به علت همین لوله ای بودن دارای استحکام فوق العاده ای می باشد. این تو خالی بودن تاژک در سنتز تاژک نیز دارای اهمیت است به طوریکه ساب یونیت های تشکیل دهنده فیلامنت در هنگام سنتز تاژک از داخل همین فضای خالی به انتهای تاژک منتقل می شوند.

حال به شکل زیر نگاه کنید :

در قسمت A شکل بالا مقایسه ای بین ساختمان تاژک در باکتری های گرم منفی و گرم مثبت صورت گرفته است.

در قسمت B این شکل ، ورود پروتون هابه درون باکتری ازطریق ناحیه بازال تاژک را مشاهده می کنید که همانطور که در بالا ذکر شد نهایتاً موجب چرخش تاژک باکتری می گردد.(ساختمان تاژک یک باکتری گرم منفی نمایش داده شده است.)

تحرک تاژک باکتری:

در این قسمت توضیح مختصری در مورد مکانیسم حرکتی تاژک باکتری ها خواهیم داد:

همانطور که : در شکل بالا مشاهده می کنید زمانیکه تاژک باکتری در جهت خلاف عقربه های ساعت می چرخد. (CCW = Counter Clock Wise) باکتری رو به جلو حرکت می کند اما زمانیکه تاژک باکتری در جهت عقربه های ساعت  (CW = Clock Wise) بچرخد باکتری در جای خود شروع به ملق زدن می کند   (Tumble)  سپس بار دیگر تاژک شروع به چرخش در خلاف جهت عقربه های ساعت می کند که در این حالت باکتری را به جلو می راند.

تاژک باکتریایی چگونه از حرکت باز می ایستد؟

در 23 ژون 2008 آقای Kearns و همکاران در قسمت بازال تاژک باکتریایی پروتئینی را شناسایی کردند که آن را مسئول از حرکت ایستادن تاژک باکتری اعلام کردند.

این پروتئین EpsE نام دارد و مکانیسم عمل آن مانند کلاج اتوموبیل است. اگر بخواهیم به طور بسیار خلاصه و ساده توضیح دهیم ، موتور اتوموبیل در نهایت نیروی گردشی خود را به جعبه دنده انتقال می دهد که جعبه دنده در نهایت این نیرو را چرخ ها انتقال میدهد. کلاج نیز می تواند ارتباط بین موتور و جعبه دنده را قطع کند و در نتیجه موتور کار می کند ولی نیروی آن به چرخ ها انتقال پیدا نمی کند.

پروتیئن EpsE که در قسمت بازال تاژک باکتریایی قرار دارد نیز چنین وظیفه ای بر عهده دارد به این صورت که زمانیکه باکتری به جایی گیر کند و یا اینکه نیاز باشد که باکتری از حرکت بایستد ارتباط بین قسمت هوک و موتور تاژک را قطع می کند در نتیجه اگرچه بخش موتور می چرخد اما تاژک حرکتی ندارد.

 

مطالبی که گفته شد در شکل بالا مشاهده می شود. پروتیئن EpsE با رنگ قرمز نشان داده شده است که حالت حلقه ای شکل دارد و پروتئین FliG که با رنگ نارنجی نشان داده است را فشرده کرده است. پروتئین FliG در واقع جزئی از بخش موتوری تاژک است که برای حرکت ، حتماً باید با جزء اصلی پروتئین موتور که در اینجا با رنگ سبز تیره نشان داده شده است در ارتباط باشد. اگر دقت کنید پروتیئن EpsE با تنگ کردن حلقه خود جزء FliG را از قسمت سبز رنگ دور کرده است و ارتباط بین آنها را از بین برده است در این صورت بخش سبز رنگ می چرخد اما مجموعه ی  تاژک ، هوک ، بخش بنفش رنگ ، پروتیئن EpsE و پروتئین FliG که همگی به هم متصل هستند بعلت اینکه با بخش سبز رنگ ارتباطی ندارند نمی چرخند.

باکتری تاژک، یک موتور میکروسکپی بسیار پیشرفته می باشد. که شامل ۴۰ پروتئین اختصاصی است که هر کدام از آنها همانند یک قطعه از یک موتور پیشرفته عمل می کنند. این قطعات همچون: روتور(rotor)، استاتور(stator)، شافت محرک(drive-shaft)، اتصالات(U-joint)، ملخ (propeller)، کلاچ(clutch)، گیربکس مستقیم و معکوس( two gears forward and reverse)، بوش(یاتاقان) و ... می باشند. این موتور پیشرفته با وزن بسیار ناچیز، شامل سیستم خنک کننده با آب و همچنین سنسورهای پیشرفته می باشد.

میشائیل بیح (Michael Behe) در کتاب (Darwin's Black Box) می گوید: باکتری تاژک نمی تواند در اثر تحول ناشی از گذر زمان بوجود آید. باکتری تاژک یک سیستم کاملا پیشرفته است که از اجراء متعددی تشکیل شده که تمامی این اجزاء در ارتباط با هم می باشند و در صورت نبود یک جزء کل سیستم از کار می افتد.

Furthermore, the E. coli bacterial flagellum simply could not have evolved gradually over time. The bacterial flagellum is an "irreducibly complex" system. An irreducibly complex system is one composed of multiple parts, all of which are necessary for the system to function. If you remove any one part, the entire system will fail to function. Every individual part is integral. There is absolutely no naturalistic, gradual, evolutionary explanation for the bacterial flagellum

 

اگر ما چشمان خود را باز کنیم در اطراف خود بسیاری از نشانه های خداوند قادر را خواهیم دید. آیا وجود دستگاهی به پیچیدگی باکتری تاژک، دلیلی محکم بر وجود خداوند قادر نیست؟!

 

بیگ بنگ و انبساط جهان

 بیگ بنگ و انبساط جهان و جهان مسطح!

با ورود به قرن نوزدهم، نظریه عدم وجود لحظه شروع کائنات و غیر ممکن بودن حادثه خلقت در یک آن، بطور همه گیر مورد قبول واقع شده بود. امانوئل کانت متفکر آلمانی مشهور قرن معاصر و از پیروان ماتریالیست معتقد بود: کائنات از گذشته بسیار دور (بی نهایت) وجود داشته اند و همچنین جرج پولیتزر از طرفداران ماتریالست می گوید: کائنات چیزی نیست که خلق شده باشد، اگر خلق شده بود در آنصورت باید از طرف خداوند در یک آن بوجود آمده و از نیستی به هستی پا نهاده شده باشد. در حقیقت ماتریالیست ها معتقد بودند که جهان از ازل بوده است و لحظه شروعی وجود ندارد.

هرچند تا اوایل قرن 19 مردم می پنداشتند که جهان پايدار و ثابت است ، اما در سال 1915 با نظریه نسبیت عام اینشتین که به ماهیت فضا ، زمان و جاذبه  می پردازد حالت های  محتمل دیگری نیز ارائه شد . با ارائه نظریه نسبیت ساحتار فضا قادر بود که منبسط یا منقبض شود.

همزمان با اين ايده كه جهان در حال انبساط است ، ستاره  شناسي به اسم  وستو سليفر (Vesto Slipher) متذكر شد كه تعداد كهكشان هايي كه از ما دور مي شوند بيشتر از آنهايي هستند كه به ما نزديك مي شوند. ستاره شناسان با استفاده از نور دريافتي از يك كهكشان قادرند دريابند كه يك كهكشان به ما نزديك يا از ما دور مي شود.

درسال 1929، ادوين هابل (Edwin Hubble) كشف كرد كهكشان هايي كه در فاصله ي بيشتري از ما قرار دارند با سرعت بيشتري از ما دور مي شوند ، اين سرعت متناسب با فاصله است.

بر اساس نظریه بيگ بنگ، جهان از انفجار حجم بسیار کوچک (ابعادی کوچکتر از حفره های روی پوست)، با دما و چگالی بسیار زیاد آغاز شده است. بر اساس این نظریه شکل گیری فضا همانند کش آوردن سطح   یک بادکنک است که مواد، در درون و سطح بيروني فضا در حال انبساط می باشند، (همانند ذرات غبار روی سطح یک بادکنک).  این انفجار همانند انفجار ماده در یک فضای خالی نیست بلکه خود  فضا به همراه این انفجار متولد شده است و ماده را همچنان که منبسط میشود به همراه خود حمل می کند. (در حقیقت تمام مواد موجود در جهان در یک ذره کوچکتر از یک دانه شن متمرکز و فشرده بوده است!)

استفان هاوکینگ (Stephen Hawking) یکی از ماتریالیست ها  در کتاب (A Brief History of Time) می گوید: اگر سرعت انبساط جهان یک ثانیه بعد از بیگ بنگ فقط اندکی کمتر بود جهان بر روی خود فروپاشیده می شد قبل از اینکه به ابعاد فعلی خود برسد. همچنین روگر پنروس (Roger Penrose ) از همکاران هاوکینگ و کسی است که مطالعات زیادی را در زمینه سیاهچاله ها انجام داده است.  پنروس احتمال تصادفی بوجود آمدن جهان را محاسبه کرده است. این احتمال نسبت: یک تقسیم بر  1010123  می باشد.

 

در حقیقت چون: هر پدیده یا هر چیزی که نبوده و سپس بوجود آمده، مبدا و علتی لازم دارد. لذا بی خدایان با اعتقاد به از ازل بودن این جهان، وجود آفریدگار را منکر می شدند. با اثبات نظریه انفجار بزرگ مشکل اساسی برای بی خدایان بوجود آمد، بگونه ای که باعث اعتراف بی خدای معروف، آنتونی فلیو می گردد: به قول معروف اعتراف برای روح انسان مفید است. من هم می خواهم اعتراف کنم، مدل انفجار بزرگ برای بی خدایان بسیار ناراحت کننده است. زیرا علم ادعایی را مورد اثبات قرار داد که از سوی منابع دینی مورد حمایت قرار گرفت، ادعای وجود سرآغاز برای کائنات. 

 

در حقیقت، ماده و زمان از سوی یک نیروی مستقل از خود آنها خلق شده اند و علم به همراه انفجار بزرگ ادعایی را که از سوی منابع دینی ارائه شده است به اثبات میرساند. خداوند در قرآن در ۱۴۰۰ سال پیش، انبساط و گسترش جهان را مطرح کرده است.

 

* آیا کسانی که کفر ورزیده اند به دیده دل ندیدند که همانا آسمانها و زمین (همگی) به هم پیوسته بودند، پس آنها را از هم شکافته و باز گشودیم. (انبیاء/۳۰)

* آسمان را به قدرت خود آفریدیم و هر لحظه، آن را گسترش می دهیم. (ذاریات/۴۷)

 

قرآن و جهان مسطح (Flat universe)

جهان به چه شکلی است؟ 1- کروی 2- زینی شکل 3- مسطح

برای انبساط کیهان سه مدل مختلف وجوددارد: در نوع اول که فریدمان آن را کشف‌کرد، مجموعه کیهانی با کندی مقیدی در حال انبساط است، به‌قسمی که نیروی جاذبه بین کهکشانهای مختلف، سبب‌می‌شود که این انبساط رفته‌رفته کندشده، وسرانجام متوقف‌شود و سپس کهکشانها به‌سوی یکدیگر آغاز حرکت‌کرده و جهان هستی « بسته » شود. در نوع دوم مجموعه‌کیهانی آنچنان سریع انبساط می‌یابد که جاذبه گرانشی هرگز نمی‌تواند آن را متوقف سازد و فقط سرعت آن را کمی کاهش‌می‌دهد.در نوع سوم سرعت انبساط مجموعه ‌کیهانی فقط به اندازه‌ای است که برای جلوگیری از درهمفرونشینی مجدد آن کافی‌است. در این حالت انبساط از صفر آغاز گشته و تا ابد افزایش می‌یابد. در مدل نوع اول که در آن کیهان نخست منبسط و دوباره منقبض‌می‌شود، فضا همچون زمین در روی خودش خم‌شده‌است. نابراین از نظر وسعت و اندازه « متناهی » است.در مدل نوع دوم که در آن گسترش کیهان تا ابد ادامه‌می‌یابد، فضا به طریق دیگری خمیده‌می‌شود. یعنی شبیه یک زین اسب. بنابراین در این حالت فضا ‌« نامتناهی» است.در مدل نوع سوم که در آن نرخ انبساط روندی بحرانی دارد، فضا تخت و مسطح و بازهم «نامتناهی» است.

سرنوشت عالم در حقیقت بستگی به عددی دارد که در علم کیهان شناسی به آن چگالی بحرانی گفته می‌شود. چگالی بحرانی در واقع نشان دهنده مقدار جرمی است که می‌بایست در جهان موجود باشد تا انبساط متوقف و به انقباض تبدیل شود

بنابراین برای دانستن سرنوشت جهان باید بدانیم چگالی جهان چه قدر است. “پلانک” فیزیکدان و ستاره‌شناس مشهور، عددی را مشخص نمود به نام ثابت پلانک که طبق آن اگر برای مقدار حقیقی این عدد مرزی تعیین شود آن وقت اگر مقدار آن عدد از عدد پیشنهادی پلانک بیشتر باشد جهان تا ابد در حال انبساط است و اگر ثابت باشد جهان مقداری منبسط و پس از آن به همان شکل باقی می‌ماند و در صورتی که از ثابت پلانک کمتر باشد جهان ما پس از انبساط دوباره منقبض شده و در همان نقطه اولیه جمع می‌شود. اما به روایت دیگر، اگر چگالی جهان از چگالی بحرانی کمتر باشد انبساط عالم تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد و سرعتش هم مدام افزایش می‌یابد و در حالت دوم اگر مقدار چگالی جهان با چگالی بحرانی برابر باشد انبساط بالاخره روزی متوقف خواهد شد و در حالت سوم اگر چگالی جهان از چگالی بحرانی بیشتر باشد انبساط جهان روزی متوقف و به انقباض تبدیل می‌شود.

امروزه دانشمندان به مسطح بودن جهان پی برده اند:

جهانی شبیه به یک صفحه کاغذ: "Like a sheet of paper"

The amount of dark matter and energy in the universe plays a crucial role in determining the geometry of space. The density of matter and energy plays a crucial role in determining the geometry of space. If the universe is less than the critical density, then space is open and negatively curved like the surface of a saddle. If the density exactly equals the critical density, then space is flat like a sheet of paper. If the density is greater than critical density, then space is closed and positively curved like the surface of a sphere. The Inflationary Theory, an extension of the Big Bang theory, predicts that density is very close to the critical density, producing a flat universe, like a sheet of paper

The Boomerang data confirmed that the shape of the universe is flat. That means the cosmos has just enough matter in it to keep photons traveling in straight lines through space. If the universe had much more or far less matter, distinct patches in the microwave background (shown in blue and yellow) would appear either larger or smaller than in a flat universe

The WMAP spacecraft can measure the basic parameters of the Big Bang theory including the geometry of the universe. If the universe were flat, the brightest microwave background fluctuations (or "spots") would be about one degree across. If the universe were open, the spots would be less than one degree across. If the universe were closed, the brightest spots would be greater than one degree across.

Recent measurements (c. 2001) by a number of ground-based and balloon-based experiments, including MAT/TOCO, Boomerang, Maxima, and DASI, have shown that the brightest spots are about 1 degree across. Thus the universe was known to be flat to within about 15% accuracy prior to the WMAP results. WMAP has confirmed this result with very high accuracy and precision. We now know that the universe is flat with only a 0.5% margin of error

از نظر قرآن کریم جهان پایانی دارد و پایان یافتنش نیز به ‌همان ‌صورتی ‌است که خداوند آن را آفریده ‌است. یعنی شیوه همان است ولی به صورت عکس عمل می‌شود. شیوه‌ای را که قرآن کریم در این مورد ضمن آوردن مثالی بیان‌کرده، هنوز به ذهن هیچ دانشمندی نیامده و قدرت علمی و تخیلی آنان تاکنون به این قله رفیع نرسیده‌است. همچنین امروزه دانشمندان، به مسطح بودن جهان(flat universe) پی برده اند و تعبیر قرآن مبنی بر برچیدن آسمانها همچون طومار و نامه، خود جنبه ای از اعجازهای علمی قرآنی می باشد و به مسطح بودن جهان اشاره می کند.

يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاء كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ
«(به یاد آر) روزی که ما آسمان را در پیچیم چنان که طومار نوشته ها را در می پیچد، همانگونه که نخستین بار بوجود آوردیم دوباره آنها را باز می گردانیم، وعده ای است بر عهده ما که بی تردید انجام دهنده آنیم».

منابع:

http://discovermagazine.com/2001/mar/featdark

http://map.gsfc.nasa.gov/media/030639/index.html

http://map.gsfc.nasa.gov/universe/uni_shape.html

 

جهان و چهار نیروی بنیادی و آفریدگار

جهان و چهار نیروی بنیادی

جهان ما بر پایه چهار نیرو یا بر هم کنش استوار است: نیروی گرانش، نیروبی الکترو مغناطیسی، نیروی قوی هسته ای و نیروی ضعیف هسته ای. فیزیکدانها در تلاش هستند که نشان دهند که این چهار نیرو در واقع از یک نیروی بنیادی سرچشمه می گیرد.

۱- نیروی قوی هسته ای : درون هسته اتم پروتونهای باردار ونوتورونهای بدون بار وجود دارند که به انها نوکلئون ها ی هسته میگوییم قطر آنها بسیار کوچک است. این ذ ره ها با نیروی هسته ای بسیار قوی به یکدیگر متصلند این نیروها فقط در ابعاد هسته ای وجود دارند یعنی کوتاه بردند وقتی فاصله ذرات از هم زیاد شود نیروی هسته ای کاهش می یابد.



img/daneshnameh_up/7/7f/Force_Strong.png
 
۲- نیروی الکترومغناطیس: این نیرو میان ذرات باردار ایجاد می شود. و همچنین نیروی الکترومغناطیسی بر ذرات باردار که در میدان مغناطیسی در حال حرکتند، وارد می شود. این نیرو توسط فوتون ها، بین ذرات باردار منتقل می شود. اکثر نیروهای مورد استفاده در زندگی از نوع نیروهای الکترو مغناطیسی هستند. همانطور که در شکل زیر دیده می‌شود بین دو بار همنام نیروی الکتریکی دافعه و بین دو بار غیر همنام نیروی الکتریکی جاذبه بوجود می‌آید که بنا بر قانون کولن اندازه این نیروها F با حاصلضرب بارها q رابطه مستقیم و با مجذور فاصله انها r رابطه عکس دارد.


img/daneshnameh_up/d/d0/Force_ElectroMagnetic.png
 
 
۳- نیروی هسته ای ضعیفنیرویی وجود دارد که بدون استثنا بر تمام ذرات جهان در فواصل بسیار بسیار کم حکمفرماست. این نیرو را نیروی ضعیف می نامند، که توسط فوتون ها میان ذرات منتقل می شود. نیروی ضعیف هسته‌ای تنها در واکنش‌های هسته‌ای وجود دارد مانند واکنش زیر که در اثر برخورد یک نوترینو به یک هسته پرتو B (الکترون منفی) تولید می‌شود.
 
 
img/daneshnameh_up/1/1a/Force_Week.png
 
۴- نیروی گرانش: نیروی جاذبه ای است که میان اجسامی که دارای جرم می باشند حکمفرماست. این نیرو نسبت به نیروهای بنیادی دیگر در مورد ذرات بنیادی ودر فواصل کوتاه بسیار ضعیف است. این نیرو در مورد اجرام آسمانی موثر است. نیرو گرانشی توسط ذرات (Graviton) میان مواد جابجا می شود.
 
 
img/daneshnameh_up/e/eb/Force_Gravity.png
 
 
نکته ای که وجود دارد اختلاف زیاد بین این چهار نیروی بنیادی می باشد. نسبت بین این نیروها به شرح زیر می باشد:

Strong nuclear force: 1
Electromagnetic force: 7.03 x 10-3
Weak nuclear force:10-5
Gravitational force: 6 x 10-39

میشائیل دنتون (Michael Denton ) در کتاب  Nature's Destiny می گوید اگر نسبت بین این نیرو ها دقیقا به این اندازه نبود هیچ اتم، ستاره و سیاره و زندگی بوجود نمی آمد.
 
 

if these various forces and constants did not have precisely the values they do, there would be no stars, no supernovae, no planets, no atoms, no life
 
 
* آن خدایی که ملکیت و حاکمیت آسمان ها و زمین از آن اوست. و فرزندی برای خود نگرفته و شریکی در مالکیت و حاکمیت برای او نبوده است. و همه چیز را آفریده و هر یک را به تناسب حال آن اندازه گیری کرده است. (فرقان/۲)
 
 

شانس یا طراح بینهایت هوشمند و آفریدگار بینهایت عالم

شانس یا طراح بینهایت هوشمند؟!

دی ان ای چیست؟ رشته های دی ان ای از واحدهایی متشکل از قند و گروه فسفات می‌باشد که به صورت متناوب وتکراری در طول رشته قرار گرفتند. همچنین DNA حاوی چهار زیر واحد dc و dG و dT و dA می‌باشد. مقادیر متوالی dT و dA با یکدیگر و dc و dG نیز با یکدیگر مساوی می‌باشند.

اما دی ان ای، تنها یک مولکول پروتئینی نمی باشد بلکه یک کد، یک زبان و یک مکانیزم ذخیره اطلاعات است.

مفهوم کد چیست؟ در شکل های زیر در سمت چپ کدهای موسیقی و کد باینری صفحه ویندوز نمایش داده شده است. در حقیقت می توان گفت که کد موسیقی نقشه ای است برای ایجاد موسیقی که به صورت رمز گونه نوشته شده است. همچنین کد های باینری ترکیبی از ۰ و ۱ هستند که در کنار هم قرار گرفته اند و مفاهیم خاصی را بیان می کنند.

برای نشان دادن یک کپی از شما، نیاز به سه بیلیون از این کدها می باشد و در کنار هر سلول بدن شما این سه بیلیون کد وجود دارد. در يك جمله مي توان گفت : ذخيره كننده و انتقال دهنده اطلاعات ژنتيكي و يا به عبارتي ارثي اين دسته از مولكولها هستند . اين مولكول ها وزارت اطلاعات سلول شناخته شده كه حاوي اطلاعات محرمانه  براي هر شخص خاص هستند  . 

این اطلاعان در تمام سلول های بدن ذخیره می شوند.

مفهوم زبان چیست؟ برای داشتن یک زبان نیاز به اطلاعات، ایجاد کننده (گوینده) و دریافت کننده (شنونده) می باشد. در زبان DNA، حروف شامل ( A, C, T, and G) می باشند. در زیر، زبان بشر و زبان دی ان ای با هم مقایسه شده اند. 

DNA Language

Human Language

Nucleotide

Character

Codon

Letter

Gene

Word

Operon

Sentence

Regulon

Paragraph

هر زبانی شامل چهار مولفه : حروف، گرامر، معنی و منظور می باشد. که زبان دی ان ای هر چهار مورد را دارا می باشد.

کلیه اطلاعاتی که برای ساخت سلول جدید مورد نیاز است در مولکول دی ان ای رمز نویسی می شود. اما اطلاعات موجود در دی ان ای چگونه خوانده می شود؟

مفهوم اطلاعات چیست؟ اگر قرار باشد اطلاعات ذخيره شده در DNAنوشته شود، لازمه آن فراهم‏سازى كتابخانه بزرگى با 900 جلد كتاب 500 صفحه‏اى است؛ امّا اطلاعاتى كه اين كتابخانه بزرگ نگاه‏دارى مى‏كند در مولكولهاى DNA داخل هسته سلول رمزنويسى مى‏شود؛ این اطلاعات در ۱۰۰ تریلیون سلول بدن انسان وجود دارند و اطلاعات کاملی از رنگ مو و چشم و پوست و همچنین قد و شکل و ساختمان ۲۰۶ استخوان بدن. ۶۰۰ ماهیچه و هزار ترلیون رابطه بین نرونهای مغز و نقشه مربوط به  ۹۷۰۰۰ کیلومتر رگ را در خود ذخیره می کنند.

توجه داشته باشید که اطلاعات توسط ماده و انرژی منتقل می شود. همچنین اطلاعات در ماده و انرژی ذخیره می شود. اما ماده و انرژی خود نمی توانند اطلاعات را بوجود بیاورند. و این موضوعی است که ماتریالیست ها را به وحشت انداخته است. این اطلاعات چگونه بوجود آمده اند؟ (به همین علت است که دکتر فرانسیس کولینز یکی از بزرگترین متخصصان ژنتیک در دنیا که به همراه Craig Venter توانسته بود رمزهای DNA را کشف کند پس از سی سال بی خدایی به وجود خدا ایمان می آورد!)

 

چه کسی DNA  را طراحی و  اطلاعات را در آن قرار داده است؟!

* به زودی نشانه های خود را به آنان در کرانه های (زمین) و در ساختمان بدن خودشان نشان خواهیم داد تا بر آنها روشن گردد که آن (خدا و قرآن) حق است، آیا همین کافی نیست که پروردگار تو بر همه چیز گواه است؟! (فصلت/۵۳)

همچنین می دانیم که ماده نه از بین می رود و نه بوجود می آید بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود. از طرفی دیگر انرژی به ماده و ماده به انرژی قابل تبدیل شدن می باشد. و این به آن معنی است که در روز قیامت حتی اگر بدن ما به انرژی تبدیل شده باشد دوباره قابل تبدیل شدن به ماده می باشد. و بدن ما دوباره از نو باسازی می گردد. اما اطلاعات مورد نیاز (نقشه بدن ما) جهت بازسازی دوباره در DNA  ذخیره شده است!

* آیا انسان می پندارد که ما هرگز استخوان های او را (پس از مرگ)  گرد نمی آوریم؟ چرا (گرد می آوریم) حال آنکه قادریم سر انگشتان او را نیز (با همان اسرار خطوطی که اول داشت) بسازیم. (سوره قیامه آیه ۳-۴)

آیا DNA  تنها خصوصیات وراثتی هر فرد را ذخیره می کند؟ ممکن است که قسمتی از این اطلاعات وسیع موجود در DNA  مربوط به ضبط اعمال ما (کتاب اعمال) باشد؟! و یا ممکن است که DNA سلولی در مغز این وظیفه را بر عهده داشته باشد؟! سپس این اطلاعات در لحضه مرگ توسط امواج الکترومغناطیسی صادره از مغز به محلی دیگر منتقل می شود تا در جهان دیگر به جسم دوباره بازسازی شده بازگردد.

 

* و کتاب (اعمال) نهاده شود. پس گنهکاران را از آنچه در آن است هراسان خواهی دید. و می گویند ای وای بر ما! این نوشته را چیست که هیچ کوچک و بزرگی را به جای ننهاده جز آنکه همه را بر شمرده است؟! و آنچه را انجام داده اند حاضر خواهند یافت و پرودگارت به هیچ کس ستم نخواهد کرد. (کهف/۴۹)

*  (به یاد آر) آنگاه که آن دو (فرشته) دریافت کننده. در راست و در چپ او نشسته (افکار و اعمال او را) دریافت می کنند. هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد جز آنکه در نزد او فرشته مراقب حاضر و آماده ای (برای نوشتن) است. (قاف/۱۷-۱۸)

 

کشتی نوح راهی بسوی آفریدگار

ما کشتی نوح را نشانه ای باقی گذاشتیم. پس آیا پند گیرنده ای هست؟

 عکس زیر اولین تصویری است که وجود شیئی کشتی مانند را در کوه آرارات نشان می دهد که توسط نیروی هوایی آمریکا در سال ۱۹۴۹ گرفته شده است.

در سال ۲۰۰۳ که گرمترین تابستان در ۱۵۰۰ سال گذشته در اروپا بوده است عکس هایی از کوههای آرارات گرفته شد. که وجود  شیئی کشتی مانند را در زیر برفها تائیید می کند. 

اما شیئی کشتی مانند دیگری که احتمال بیشتری می رود که کشتی نوح باشد در بیست کیلومتری کوههای آرارات مشاهده شده است. در سال ۱۹۵۹یک خلبان ترک. براساس مأموریت محول شده، چندین عکس هوایی برای مؤسسه ژئودتیک ترکیه برداشت. هنگامی که مأموریت به پایان رسید، در میان عکس های او تصویری جلب نظر می کرد که بیشتر شبیه یک قایق بود تا چیزی دیگر، قایقی بزرگ که بر سینه تپه ای، در فاصله بیست کیلومتری کوههای آرارات آرمیده بود. 

 

دکتر واندنبرگ با دقت عکس ها را مورد مطالعه قرار داد و اظهار کرد: «من هیچ شکی ندارم که شیء موجود در عکس های هوایی یک کشتی است. من تا به حال در طول مدت فعالیتم، هرگز چنین شیء عجیبی در یک عکس هوایی ندیده بودم.» پس از آن یک گروه کاوشگر آمریکایی نیز به منطقه مورد نظر اعزام شد، ولی حتی با انجام تحقیقات کوتاه مدت، نتوانست اطلاعات قابل توجهی بدست آورد.  

بررسی‌‌های مزبور تا سال ۱۹۷۶ به نتیجة خاصی نرسید، تا در این هنگام، “دکتر ران” دریافت که این شی قایق مانند، بسیار بزرگ‌‌تر از حدی است که قبلاً تصور شده بود. محاسبات دقیقتر نشان داد که طول این شی عظیم الجثه از طول یک زمین فوتبال بزرگ‌‌تر و اندازه آن به بزرگی یک ناوجنگی است و زیر گل‌‌ولای قطوری دفن شده است. زلزلة ۲۵ نوامبر ۱۹۷۸ که موجب شد سطح اطراف فرو بریزد و کشتی مزبور از دل کوه بیرون آید، اثری مثبت در تحقیقات به جای گذارد … و پس از این واقعه، که دیواره‌‌ها، در ارتفاع ۱۸۹ متری کوه‌‌های آرارات، شش متر از محوطه اطرافش بالاتر قرار گرفت، دکتر “ویت” ادعا کرد که شی مزبور باقیماندة کشتی نوح است… دکتر جاناتان گری نیز، به عنوان مسئول تحقیقات، این نظر را پذیرفت. او بیان می‌‌دارد: “واقعة توفان نوح، بالا آمدن سطح آب به صورت تدریجی نبوده است، بلکه نیروی به وجود آورندة آن، آنقدر مهیب و قوی بوده است که پوسته زمین شکاف برداشته، آب و آتش از درون زمین به بیرون فوران کرده است”. بررسی‌‌های زمین شناسی در نقاط مختلف دنیا، نابودی و مرگ‌‌های دستجمعی موجودات زنده را بر اثر حادثه‌‌ای غیر منتظره نشان می‌‌دهد که برخی از آنها با زمان توفان همخوانی دارد. وجود لایه‌‌های فسیل شده حیوانات مختلف مثل فیل، پنگوئن، ماهی، درختان نخل و هزاران گونه گیاهی و جانوری در اطراف کشتی همگی تأییدی بر واقعیت مزبور است.

 

به نظر می‌‌رسد که تمدن پیشرفته و بسیار رشدیافته‌‌ای در آن دوران وجود داشته که به هر حال نوح توانسته از آن بهره‌‌مند شود. تمدنی که توجه ذهن ما را از تمرکز بر روی بناها و اماکن منحصر به فرد در نقاط دنیا به این نقطه جهان معطوف می‌‌کند. . اکتشافات آنها زمانی جالب‌‌تر شد که آنها توانستند طرح مشبکی حاصل از تقاطع تیرهای فلزی افقی و عمودی بکار رفته در بدنه کشتی بدست آورند. تصاویری که نشان داده ۷۲ تیر فلزی اصلی در هر طرف کشتی به کار رفته است. به نظر می‌‌رسد که برای هر چیزی طرح و الگویی وجود داشته است. وجود اتاق‌‌ها و فضای کوچک و بزرگ در طبقات مختلف نظریه وجود طرح مهندسی پیشرفته را تایید می‌‌کند. دکتر گری با خوشحالی (خوش‌‌بینی) می‌‌افزاید: «با جمع دو ردیف ۷۲ تایی تیرآهن‌‌ها در دو طرف کشتی، عدد ۱۴۴ بدست می‌‌آید که عدد مقدسی در کتاب مقدس به شمار می‌‌رود!» در طول تحقیقات، بررسی‌‌هایی در مورد تعیین طول، عرض و قطر کشتی انجام گرفته است که متخصان را قادر ساخته تا از جزییات کف کشتی، ساختمان و الگوی اولیه و مواد تشکیل دهنده آن اطلاعاتی بدست آورند.

دست‌‌یابی به چنین کشفیاتی مبهوت کننده بود چرا که در بسیاری از مواقع، درک واقعیت کشف شده از حد تصور خارج بود. کشف یک لایه غلافی و کپسولی شکل در داخل کشتی از این جمله بود و در واقع کشتی را به دو لایه یا پوسته اصلی مجهز می‌‌کرد. این آزمایشات وجود دیوارهای داخلی کشتی، حفره‌‌ها، اتاق‌‌ها و دهلیزها و همچنین وجود دو مخزن بزرگ استوانه‌‌ای را تایید کرد. در این آزمایش‌‌ها که به «رادار اسکن» یا «اسکن‌‌های راداری» معروفند، معلوم شد که دو مخزن استوانه‌‌ای بزرگ که هر کدام چهار متر و ۲۰ سانتی‌‌متر بلندی و هفت متر و ۲۰ سانتی‌‌متر عرض داشته‌‌اند و به دور هر یک از آنها کمربندی فلزی نصب شده بود، در نزدیکی تنها در ورودی کشتی وجود داشته‌‌اند. در یکی از آزمایشات اسکن راداری که به درخواست شخص استاندار استان «آگری» ترکیه انجام شد، معلوم شد که جنس بدنه کشتی از سه لایه چوب به هم چسبیده تشکیل شده است. این سه لایه با مواد محکم چسبنده، به هم چسبیده شده بودند. در سال ۱۹۹۱، یک عدد میخ پرچ فسیل شده در حضور ۲۶ نفر محقق شاهد، در بقایای کشتی کشف شد. تجزیه و تحلیل ترکیبات این میخ وجود آلیاژهای آلومینیوم، تیتانیوم و برخی از دیگر فلزات را تایید کرد. این در حالی است که گمان می‌‌رفت در زمان حضرت نوح(ع) آهن و آلومینیوم هنوز به مرحله کشف و استخراج نرسیده باشند.

روایت است که حضرت نوح(ع) قبل از به زمین نشستن کشتی و فروکش کردن آب، پرنده ای را که باید مانند کبوتر یا کلاغ بوده باشد به بیرون فرستاد تا مطمئن شود خشکی نزدیک است یا نه. بار اول پرنده با خستگی به کشتی بازگشت و این بدان معنی بود که خشکی در آن نزدیکیها وجود ندارد. بار دوم پرنده به کشتی باز نگشت و این آزمایش نشان داد که عمل لنگر انداختن نزدیک است. [در کتاب مقدس که گویا این روایت از آن نقل شده، آمده است حضرت نوح(ع) ابتدا یک کلاغ را می فرستد که از فرستادن کلاغ نتیجه ای نمی گیرد و بعد از آن کبوتری را می فرستد- انصاف]

درست در دو کیلومتری شرق محلی که کشتی هم اکنون قرار دارد، دهکده ای وجود دارد که کارگاکونماز» نامیده شده است. نام این دهکده ترکی را چنین ترجمه کرده اند: «آن کلاغ نه توقف می کند نه باز می گردد.» [چارلز برلیتز در کتاب "کشتی گمشده نوح" (ترجمه احمد اسلاملو) نام این محل را "جایی که کلاغ نمی نشیند" ترجمه کرده است- انصاف]

محل کنونی کشتی در دل کوههای آرارات از گذشته های دور، به منطقه هشت معروف شده و دره پایین منطقه، محله هشت نام گرفته است. چرا؟ [در کتاب "کشتی گمشده نوح" آمده نام این منطقه به «تمانین» (Temanin) معروف است که به معنی «هشت» است. شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار از امام رضا(ع) نقل کرده است که "نوح در همان محلی که کشتی به زمین نشست قریه ای بنا کرد و نام آن را قریه «ثمانین» (هشتاد) گذاشت." همانطور که می بینیم بین کلمات «ثمانین» (هشتاد) و «تمانین» (هشت) از نظر شکل و معنی شباهت زیادی وجود دارد- انصاف]

در زبان چینی: کشتی و قایق به طرز زیبایی نوشته می شود که نشان از بودن داستان کشتی نوح در تمام تمدنها و کشورها در زمانهای گذشته می باشد.

 

GENESIS 7:13-16

 On the very same day Noah and Noah's sons, Shem, Ham, and Japheth, and Noah's wife and the three wives of his sons with them, entered the ark

۱- نوح

۲- همسرش

۳ و۴و۵- سه فرزند نوح (سام-حام - یافث) 

۶و۷و۸ - سه همسر پسران نوح

وارد کشتی شدند. در حقیقت مجموع نفرات موجود در کشتی نوح هشت (eight) نفر بوده است و جالب است که در عبارت چینی کلمه کشتی از مجموع (هشت+نفر+ مخزن) استفاده شده است

نوح‌(ع)داراي چهار فرزند بود. سه فرزند او به نام‌هاي سام‌، حام و يافث كه موحّد و پيرو شريعت پدر خويش بودند. مورخان معتقدند كه تمام نژادهاي امروز كره زمين‌، به اين سه فرزند، باز مي‌گردد; گروهي نژاد حامي هستند كه در منطقة آفريقا ساكنند، و گروه ديگر، نژاد سامي‌اند كه در خاور ميانه و خاور نزديك زندگي مي‌كنند، و نژاد يافث را مي‌توان در كشور چين پيدا كرد.(1) فرزند چهارم نوح‌، كنعان نام داشت‌. وي به پدرش ايمان نياورد

در بلندی‌‌های تپه‌‌های اطراف محل کشتی، باستانشناسان چند جسم بزرگ حجیم سنگی یافتند که در بالای هر کدام سوراخی بزرگ تعبیه شده بود. این اجسام سنگی نیمه صیقلی، بسیار شبیه به لنگرهای کشتی‌‌های باستانی بودند که «دراگ» نامیده می‌‌شدند. اینها در واقع ابزاری بودند که به علت وزن زیاد به جای وزنه یا لنگر به هنگام پهلو گرفتن کشتی به آب پرتاب می‌‌شدند،

در نزدیکی محل فرود کشتی در بالای تپه، لوحی کشف شد که ادعاهای باستان شناسان را به طرز زیبایی اثبات کرد. کتیبه ای که حداقل ۴۰۰۰ سال قدمت دارد. بر روی این تابلوی سنگ آهکی، در سمت چپ، تصویر رشته کوههایی دیده می شود که در کنار یک تپه و سپس یک کوه آتشفشان قرار دارد. در سمت راست، یک تصویر قایقی شکل با هشت نفر انسان کنده کاری شده است… در بالای سنگ کتیبه، دو پرنده در حال پروازند. کشف این کتیبه همگان را به شگفتی واداشت. [کتاب مقدس، سرنشینان کشتی نوح را هشت نفر ذکر کرده است. در روایات شیعه نیز تعداد هشت نفر و هشتاد نفر، هر دو نقل شده است- انصاف] در واقعیت موجود، کوه آرارات در سمت چپ، تپه ای در کنار آن و قله یک کوه آتشفشان در کنار تپه وجود دارد.

همچنین در ژوئیه‌ 1951 میلادی‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ معدن‌ شناس‌ روسی‌، هنگام‌ معدن‌یابی‌ و كندن‌ زمین‌ به‌ تخته‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ای‌ برخوردند كه‌ بعد از تحقیقات‌ وبررسی‌ كامل‌ باستان‌شناسی‌ فهمیدند كه‌ متعلق‌ به‌ بقایای‌ كشتی‌ نوح‌ است‌. در بین‌ این‌چوب‌های‌ پوسیده‌ به‌ تكه‌ تخته‌ چوب‌ مستطیلی‌ برخوردند كه‌ همه‌ را به‌ حیرت‌ انداخت‌، زیرا در اثر گذشت‌ زمان‌ كهنگی‌ و پوسیدگی‌ به‌ تمام‌ چوب‌ها راه‌ یافته‌ بود جز این‌ تخته‌چوب‌ كه‌ 14 اینچ‌ طول‌ و 10 اینچ‌ عرض‌ داشت‌ و حروفی‌ چند بر آن‌ منقّش‌ بود. دولت ‌روس‌ برای‌ تحقیق‌ و بررسی‌ درباره‌ این‌ تخته‌ چوب‌ در 27 فوریه‌ (1953 میلادی‌)كمیته‌ای‌ تشكیل‌ داد. گفته می شود که این کتیبه در موزه مسکو نگهداری می شود.

بر اثر این‌ اکتشاف‌، ادارة‌ کلّ باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ برای‌ تحقیق‌ از چگونگی‌ این‌ لوح‌ و خواندن‌ آن‌، هیئتی‌ مرکّب‌ از هفت‌ نفر از مهمترین‌ باستان‌ شناسان‌ و اساتید خط‌ شناس‌ و زبان‌ دان‌ روسی‌ و چینی‌ را مأمور تحقیق‌ و بررسی‌ نموده‌ که‌ نام‌ آنها بدین‌ گونه‌ است‌: ۱ ـ پرفسور سولی‌ نوف‌، استاد زبان‌های‌ قدیمی‌ و باستانی‌ در دانشکدة‌ مسکو.۲ ـ ایفاهان‌ خینو، دانشمند و استاد زبان‌شناس‌ در دانشکدة‌ لولوهان‌ چین‌. ۳ ـ میشانن‌ لوفارنک‌، مدیر کلّ آثار باستانی‌ شوروی‌. ۴ ـ تانمول‌ گورف‌، استاد لغات‌ در دانشکده‌ کیفزو. ۵ ـ پرفسور دی‌ راکن‌ استاد باستان‌ شناس‌ در آکادمی‌ علوم‌ لنین‌. ۶ ـ ایم‌ احمد کولا، مدیر تحقیقات‌ و اکتشافات‌ عمومی‌ شوروی‌. ۷ ـ میچر کولتوف‌، رئیس‌ دانشکدة‌ استالین‌.

این‌ هیئت‌ پس‌ از ۸ ماه‌ تحقیق‌ و مطالعه‌ و مقایسة‌ حروف‌ آن‌ با نمونة‌ سایر خطوط‌ و کلمات‌ قدیم‌ متّفقاً گزارش‌ زیر را در اختیار باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ گذاشت‌: ۱ ـ این‌ لوح‌ مخطوط‌ چوبی‌ از جنس‌ همان‌ پاره‌ تخته‌های‌ مربوط‌ به‌ کاوش‌های‌ قبلی‌، و کُلاًّ متعلّق‌ به‌ کشتی‌ نوح‌ بوده‌ است‌؛ منتهی‌ لوح‌ مزبور مثل‌ سایر تخته‌ها آنقدرها پوسیده‌ نشده‌، و طوری‌ سالم‌ مانده‌ که‌ خواندن‌ خطهای‌ آن‌ به‌ آسانی‌ امکان‌ پذیر است. ۲ ـ حروف‌ و کلمات‌ این‌ عبارات‌ به‌ لغت‌ سامانی‌ یا سامی‌ است‌. ۳ ـ معنای‌ این‌ حروف‌ و کلمات‌ بدین‌ شرح‌ است‌:«ای‌ خدای‌ من‌! و ای‌ یاور من‌! به‌ رحمت‌ و کرمت‌ مرا یاری‌ نما! و به‌ پاس‌ خاطر این‌ نفوس‌ مقدّسه‌:پارقلیطا مئد مئد. إیلیا. طیطه. شَبَر.  شُبَیْر .‌ آنان‌ که‌ همه‌ بزرگان‌ و گرامی‌اند و جهان‌ به‌ برکت‌ آنها برپاست‌. به‌ احترام‌ نام‌ آنها مرا یاری‌ کن‌! تنها توئی‌ که‌ میتوانی‌ مرا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنی‌!»

(عده ای از پژوهشگران این اسامی را منطبق بر : محمد(ص). علی(ع). فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) دانسته اند. توضیح اینکه:  «پارقليطا» كلمه‏اى است سريانى از اصل يونانى «پريقليطوس» كه به معنى بسيار ستوده و پسنديده است و ترجمه عربى آن محمد يا احمد مى‏باشد. ولى در انجيلهايى كه بعد از اسلام نگارش يافته «پارقليطا» را مشتق از كلمه «پاراقليطوس» دانسته‏اند كه به معناى «تسلى دهنده» مى‏باشد.---ایلیا. (اِخ ) لغت سریانی می باشد و نام امیرالمؤمنین علیه السلام است . (برهان ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). نام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است در تورات(صحاح الفرس) . در زبانهاي عبراني باستاني، كلمة "ايليا" يا "ايلي" به معناي خدا، استعمال نشده و نمي شود. بلكه كلمة مذكور نشان مي دهد كه در زمان آينده يا آخرالزمان شخصي خواهد آمد كه نامش "ايليا" يا "ايلي" باشد.)

موقعیت شیئی کشتی مانند نسبت به کوه های  آرارات در شکل زیر نشان داده شده است؟

 

خداوند در قرآن در مورد فرود کشتی نوح می فرماید:

* و (پس از غرق کافران) گفته شد: ای زمین آب خود فروبر. و ای آسمان (از ریزش خود)بازایست. و آب (در زمین) فرو شد و کار پایان یافت و کشتی بر (کوه) جودی قرار گرفت (هود/۴۴)

اما کوه جودی کجاست؟ در ۳۰ مایلی جنوب دریاچه وان محلی است که به کودی داغ یا هم کوه کودی معروف است. دریاچه وان در ۲۰۰ مایلی در جنوب کوههای آرارات قرار دارد. عده ای از پژوهشگران معتقد هستند که کوه کودی همان کوه جودی است که در قرآن به آن اشاره شده است. موضوعی که این مطلب را ثابت می کند حدیثی از امام کاظم است که کوه جودی را در موصل دانسته اند و با توجه به شکل زیر موصل معروف ترین شهر نزدیک به این محل می باشد.

 

اما چرا عده بسیاری به دنبال کشتی نوح هستند؟ «بروس فیلر»، یک نویسنده مذهبی گفته است: این ایده وجود دارد که اگر بتوانیم ثابت کنیم، این کشتی وجود داشته، آن‌گاه می‌توانیم ثابت کنیم که این داستان واقعیت است و مهم‌تر از آن، می‌توانیم اثبات کنیم که خداوند وجود دارد».


خداوند در قرآن از باقی ماندن کشتی نوح به عنوان نشانه ای برای کسانی که اهل پند گیری هستند اشاره کرده است.

پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند. پس بنده ما را دروغگو خواندند و گفتند: دیوانه ای است جن زده. و با این تهمت از میان آنها رانده شد. پس او پروردگار خود را خواند که من مغلوبم. پس از دشمنانم انتقام گیر. ما هم درهای آسمان را به آبی سخت ریزش کننده گشودیم و زمین را به (جوشش) چشمه هایی شکافتیم. پس آب (آسمان و زمین) به صورتی که مقدار شده بود به هم دا آمیخت. و او را بر کشتی دارای تخته ها و مسمارها سوار کردیم. که زیر نظر و انواع مراقبت ما حرکت می کرد. به پاداش کسی که مورد انکار و ناسپاسی (قوم خود ) قرار گرفته بود. و حقا ما آن را نشانه ای باقی گذاشتیم. پس آیا پند گیرنده ای هست؟ (قمر/۱۰-۱۵)

 

قرآن و ژنتیک

کروموزوم آدم یا نوح؟!

و همانا نوح ما را ندا در داد، پس ما نیکو اجابت کننده بودیم. و او وخاندانش را از آن اندوه بزرگ رها ساختیم و تنها اولاد او را باقی ماندگان (روی زمین) قرار دادیم. (صافات ۷۵-۷۷)

در حقیقت آفریدگار در آیه فوق می فرمایند که تمام فرزندان حضرت آدم و حوا بغیر ازحضرت نوح، نسلشان منقرض می شود و تنها فرزندان حضرت نوح بر روی زمین باقی خواهند ماند.

به این معنی که فرزندان آدم و حوا را در نظر بگیرید و برای آنها نیز فرزندانی در نظر بگیرید و برای آن فرزندان نیز فرزندان دیگر را در نظر بگیرید. همینطور تا اینکه به حضرت نوح برسید. طبیعتا افراد زیادی هم عصر حضرت نوح زندگی می کرده اند. خداوند می فرمایند که نسل تمام آن انسانها منقرض می شود و فقط فرزندان حضرت نوح بر روی زمین باقی خواهند ماند. به عبارت دیگر همه ما فرزندان حضرت نوح هستیم.

اما ببینیم علم امروز چه می گوید:

اسپنسر ولز متولد سال 1969 در جورجیا ایالات متحده آمریکا می باشد. ولز دکترایش را در زمینه بیولوژی در سال 1994 از دانشگاه هاروارد گرفته است. ایشان مدیر پروژه ژنوگرافیک می باشد که در زمینه مهاجرت انسانها کار می کند بر اساس اطلاعات موجود در دی ان ای روند مهاجرت انسان در نقاط مختلف جهان را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.

According to Wells, one group took a southern route and populated southern India and southeast Asia, then Australia. The other group, accounting for 90% of the world's non-African population (some 5 billion people as of late 2006), took a northern route, eventually peopling most of Eurasia (largely displacing the aboriginals in southern India, Sri Lanka and Southeast Asia in the process), North Africa and the Americas. Wells also wrote and presented the PBS/National Geographic documentary of the same name. By analyzing DNA from people in all regions of the world, Wells has concluded that all humans alive today are descended from a single man who lived in Africa around 60,000 - 90,000 years ago, a man also known as Y-chromosomal Adam

ولز با آنالیز دی ان ای انسانهای مختلف که در نقاط مختلف زندگی می کنند نشان داده است که تمام انسانهایی امروزی از نسل یک فرد (man) که حدود 60 تا 90 هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده است می باشند. این فرد را کروموزوم y آدم،می شناسند. در نمودار زیر می توانید انشعاب شدن کروموزوم های جنسی تمام انسان های امروزی را از این فرد (آدم) ببینید. کروموزوم جنسی تمام مردم نقاط دنیا که زیر شاخه هایی از y-cocromosom adam هستند در نمودار درختی نشان داده شده است. یعنی چیزی که خلقت گراها ادعا می کنند.

اینکه تمام انسان های کره زمین از یک فرد منشعب شده اند نکته بسیار با اهمیتی می باشد... چرا که این سوال پیش می آید: که چگونه است از تمام انسان هایی که در گذشته زندگی می کرده اند تنها یک نفر باقی می ماند؟! و تمام انسان ها از آن فرد منشعب می شوند.

در ژنتیک انسانی آدم رنگین‌تن Y جدیدترین نیای مشترکِ (ج.ن.م) تمامی انسان‌ها از طرف پدری است (بدین معنی که اگر تنها در امتداد خط پدری در درخت خانوادگی به گذشته برگردیم، ج.ن.م نقطه‌ایی است که تمامی این خطوط به هم می‌رسند). آدم رنگین‌تن Y احتمالا در آفریقا بین ۹۰،۰۰۰ و ۶۰،۰۰۰ سال پیش زندگی می‌کرد و همتای مذکر حوای میتوکندری است، اگر چه آدم رنگین‌تن Y خیلی بعد از حوای میتوکندری، احتمالا ۵۰،۰۰۰ تا ۸۰،۰۰۰ سال بعد، زندگی می‌کرد.

آیا این فرد واقعا حضرت آدم بوده است؟ اگر اینگونه باشد خلقت گراها پیروز شده اند. اما مشکل کجاست؟ مشکی که وجود دارد این است که میتو کندری حوا در همان زمان زندگی نمی کرده است. بلکه سالیان سال قبل تر زندگی می کرده است؟ چگونه ممکن است که حوا قبل از آدم بوده باشد؟ آیا قبل از حضرت آدم انسان های دیگر بوده اند و همه مردان آنها مرده اند و نسل آنها منقرض شده است؟! راز این معما چیست؟ چگونه حوا سالیان سال قبل از آدم زندگی کرده است؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟

نام آدم رنگین‌تن Y ازحضرت آدم که در کتب مقدس ادیان ابراهیمی نام برده شده‌است اقتباس شده‌است. البته این تنها یک هم‌اسمی استعاره آمیز است. این نام‌گذاری ممکن است منجر به این تصورغلط شود که آدم رنگین‌تن Y تنها مرد زندۀ زمان خود بوده‌است اما در واقع او با بسیاری از مردمان دیگر (زن و مرد) همزمان بوده‌است. البته، هیچیک از مردان معاصران آدم رنگین‌تن Y قادر به تولید خطی ناگسسته و مستقیم تنها از طرف پدری به مردمان امروزی نبوده‌اند. رنگین‌تن Y در این نام به این موضوع اشاره دارد که این رنگین‌تن یا کروموزوم خاص (Y) تنها از طرف پدری به فرزندان انتقال پیدا می‌کند.

همچنین توجه کنید که آدم رنگین‌تن Y تغییر می‌کند. ج.ن.م تمامی انسان‌های امروزی ج.ن.م تمامی انسانهای تمام دوران گذشته نبوده‌است و در آینده یکی از نوادگان ج.ن.م امروزی ممکن است ج.ن.م تمام انسانهای موجود شود. به عنوان مثال اگر تمام فرزندان یکی از خطوط در شکل نمایش داده شده از بین بروند، ج.ن.م مردمان روی زمین تغییر می‌کند. لازمه چنین چیزی آن است که نسل تمام مرد های امروزی منقرض شود و نسل بعدی تنها فرزندان یک نفر باشند.

Adam ( Y-MRCA) is the theoretical most recent common ancestor (MRCA) from whom all living people are descended patrilineally (tracing back along the paternal lines of their family tree only). All living humans are descended matrilineally from Mitochondrial Eve who is thought to have lived about 200,000 years ago. Y-chromosomal Adam and Mitochondrial Eve need not have lived at the same time. Many studies report that Y-chromosomal Adam lived sometime later than Mitochondrial Eve, around 142,000 years ago [1] and possibly as recently as 60,000 years ago.

اما می بایست حضرت آدم و حوا (eve ) در یک زمان زندگی می کرده باشند. اما میتو کندری حوا 200000 سال قبل از کروموزوم Y آدم زندگی می کرده است. اما این چطور امکان پذیر است؟ پاسخ ساده است: ما فرزند حضرت نوح هستیم (ابوالبشر ثانی) ولی طبیعتا همسر نوح از دختران حضرت حوا می باشد و به همین دلیل است که میتو کندری حوا سالیان سال قبل از کروموزوم y آدم زندگی می کرده است. در حقیقت نسل مردان امروزی به حضرت نوح و نسل زنان امروزی به حوا می رسد. در حقیقت به همین خاطر است که حوای میتوکندریایی سال ها قبل از کروموزوم آدم (حضرت نوح) زندگی می کرده است.

حوای میتوکندریایی نمیتواند همسر نوح باشد.چون همسر پسران نوح نمی توانند دختران همسر نوح باشند. وقتی گفته می شود که اولاد نوح تنها بازماندگان خواهند بود. این اولاد هم پسران خواهند بود و هم دختران....دختران نوح زیر شاخه همسر نوح هستند اما طبیعتا همسران پسرهای نوح (عروسان این خانواده) دیگر زیر شاخه همسر نوح نمی باشند. اما تمام مردها فقط پسران نوح هستند و لذا از طرف پدری به یک فرد (نوح) می رسند. اما زن های باقی مانده به همسر نوح نمی رسند زیرا عروسان این خانواده دیگر زیر شاخه همسر نوح نمی باشند . لذا طوفان نوح و باقی ماندن تنها اولاد نوح باعث می شود که مردها از طرف پدری به نوح برسند اما زن ها از طرف مادری به حوا برسند. همچنین دقت داشته باشد که آدم رنگین تن (نوح) پدر تمام مردان در زیرشاخه افراد مذکر است و حوای میتوکندریایی مادر تمام زن ها در زیر شاخه مونث است. پس علت اینکه آدم رنگین تن و حوای میتوکندریایی در یک زمان زندگی نمی کرده اند همین می باشد

هم قرآن و هم سایر کتب آسمانی از باقی ماندن تنها فرزندان حضرت نوح بر روی زمین سخن گفته اند:

و همانا نوح ما را ندا در داد، پس ما نیکو اجابت کننده بودیم. و او و خاندانش را از آن اندوه بزرگ رها ساختیم و تنها اولاد او را باقی ماندگان (روی زمین) قرار دادیم. (صافات ۷۵-۷۷)


“So Noah, with his sons, his wife, and his sons’ wives, went into the ark because of the waters of the flood.” Gen 7:7

“Now the sons of Noah who went out of the ark were Shem, Ham, and Japheth… These three we re the sons of Noah, and from these the whole earth was populated.” Gen 9:18–19

همانطور که می بینید گفته شده که:

Noah, with his sons, his wife, and his sons’ wives
نوح
و پسرانش
و همسرش
و همسران پسرانش(عروسان این خانواده)

وارد کشتی می شوند. واضح است که همسران پسران نوح نمی توانند زیر شاخه همسر نوح باشند. لذا همسر نوح نمی تواند حوای میتوکندریایی (مادر تمام زن های امروزی) باشد.

در حقیقت حضرت نوح پدر تمام انسان های روی زمین می باشد و مادر ما از دختران حوا می باشد که سالیان سال قبل زندگی می کرده است. لذا به همین دلیل است که کروموزوم y آدم و میتوکندری حوا در یک زمان زندگی نمی کرده اند و میتوکندری حوا قبل از کروموزوم آدم بوده است. در حقیقت بهتر است برای اینکه اشتباه نشود y کروموزوم آدم، به y کروموزوم نوح، تغییر کند تا مشخص باشد که چرا حوای میتوکندریایی سالیان سال قبل زندگی می کرده است.

آفریدگار در ۱۴۰۰ سال پیش بیان می کند که فرزندان نوح بازماندگان بر روی زمین خواهند بود. این موضوعی است که علم ژنتیک امروز آن را ثابت می کند. این آیه از آنچنان اهمیتی برخوردار است که می تواند به تنهایی : اثبات کننده وجود آفریدگار، نبوت محمد(ص) و کلام آفریدگار بودن قرآن باشد.

 

دو حالت زیر را می توان در نظر گرفت:

1- طوفان نوح منطقه ای بوده است اما با توجه به اینکه در زمان نوح انسان ها هنوز در سطح زمین توزیع نشده اند یک طوفان منطقه ای باعث نابودی تمام انسان ها بغیر از افرادی شده است که در کشتی نوح قرار گرفته اند. به همین خاطر است که تمام انسان های امروزی فرزندان حضرت نوح هستند.

2- طوفان نوح جهانی بوده است. اما یک طوفان جهانی می بایست شواهد زمین شناسی مناسبی که چنین طوفانی را تائید کند داشته باشد. همچنین در این حالت می بایست مقادیر مربوط به ساعت مولکولی و ژنی درست نباشد. (عددهای بیان شده برای حضور حوای میتوکندریایی و آدم رنگین تن)

اما در مورد زمان های ارائه شده در این تحقیق دو حالت را می توان در نظر گرفت:

1- فرض کنیم که این زمان ها درست هستند:

از دید تکامل گرا:

این موضوع تکامل گراها را با یک مشکل بزرگ روبرو می کند. زیرا از نظر تکامل گراها انسان ها از 5.4 میلیون سال پیش از نیای مشترک منشعب شده اند. حال این سوال پیش می آید که چه اتفاقی افتاده است که تمام زن هایی که در طی فاصله زمانی بسیار طولانی ( از 5.4 میلیون سال پیش تا 200 هزار سال پیش زندگی می کرده اند) همه نسلشان منقرض می شود و تمام زن های امروزی فرزندان زنی هستند که تنها در 200 هزار سال پیش زندگی می کرده است؟! این اتفاق چه بوده است که تمام زنها در طی این فاصله زمانی نتوانسته اند دارای فرزندانی در عصر حاضر باشند و تنها یک زن که در 200 هزار سال پیش زندگی می کرده است، مادر تمام زن های امروزی می باشد. این اتفاق که به صورت گزینش تنها یک زن را انتخاب کرده، چه بوده است؟

5.4 میلیون سال پیش و انشعاب انسان از نیای مشترک

...

..

200 هزار سال پیش و وجود حوای میتوکندریایی

این زن (حوای میتوکندریایی) در شکل فوق به رنگ آبی و در ردیف اول نشان داده شده است. همانطور که می بینید تمام زن های امروزی در عصر حاضر فرزندان این زن هستند(همه زنها در ردیف آخر به رنگ آبی هستند). طبیعتا از نظر تکامل گراها می بایست هم عصر حوای میتوکندریایی زن های مختلفی باشند. مطمئنا تعداد این زن ها بسیار زیاد می باشد ( تمام زن هایی که در طی 5.4 میلیون سال پیش تا 200 هزار سال قبل زندگی می کرده اند)، سوال این است که چه اتفاقی می افتد که تمام این زنها نسلشان منقرض شده است و تنها یک زن ، مادر تمام زن های امروزی می باشد.

مثل این است که تمام زن هایی که در عصر حاضر زندگی می کنند نسلشان منقرض بشود و میلیون ها سال دیگر همه زن ها فرزندان تنها یک زن باشند که هم اکنون زندگی می کند. لحظه ای تصور کنید که احتمال وقوع چنین چیزی چقدر پائین می باشد.

حال همین حوای میتوکندریایی را در نظر بگیرید: طبیعتا 142 هزار سال بعد این مادر دارای فرزندان ذکور زیادی می باشد که زیر مجموعه ایشان هستند. (البته فرزندان ذکور زن های دیگر هم وجود دارند) ، باز همان اتفاق می افتد و تمام مردها نسلشان منقرض می شود و تمام مردان امروزی تنها فرزندن مردی هستند که 60 هزار سال قبل زندگی می کرده است.

در حقیقت در شکل فوق بین ردیف اول و ردیف دوم 142 هزار سال فاصله می باشد و از ردیف دوم تا عصر حاضر، 60 هزار سال فاصله می باشد. در ردیف دوم مردی به رنگ آبی وجود دارد که فرزند همان حوای میتوکندیایی است و آدم رنگین تن (Y-chromosomal Adam) نامیده می شود. همانطور که در شکل فوق می بینید تمام مردان امروزی تنها فرزندان این مرد هستند(تمام مردان ردیف آخر به رنگ آبی هستند). سوال این است که چه اتفاقی افتاده است که تمام مردانی که در طی 142 هزار سال قبل تا 60 هزار سال قبل (در مدت 82 هزار سال) زندگی می کرده اند نسلشان منقرض می شود و تمام مردان امروزی فرزند تنها یک فرد هستند که 60 هزار سال پیش زندگی می کرده است؟! این اتفاق چه بوده است که تمام این انسان ها را کشته و یا نسلشان را منقرض کرده است؟!

در حقیقت تکامل گراها باید پاسخ بگویند که چگونه است که محیط یگ بار از بین تمام زنها فقط یک زن را انتخاب می کند و هزاران سال بعد نیز از بین تمام مردان فقط یک مرد را به صورت گزینشی انتخاب کرده است. چه عاملی باعث این انتخاب شده است؟!

از دید خلقت گرا:

در صورت درست بودن زمان های ارائه شده در تحقیق اسپنسر ولز، پاسخ به سوالات مطرح شده از دید یک خلقت گرا بسیار ساده می باشد. زیرا حوای میتوکندریایی همان حوای کتب آسمانی است که همسر حضرت آدم بوده است. و اگر انسان هایی قبل از 200 هزار سال پیش زندگی می کرده اند انسان هایی هستند که قبل از حضرت آدم بوده اند و نسلشان منقرض شده است. (بقره/30)

و در طی سالیان سال نسل فرزندان حضرت آدم و حوا افزایش یافته است و یک طوفان منطقه ای باعث نابودی تمام مردان می شود و تنها حضرت نوح و فرزندان ایشان باقی می مانند(صافات آیه 77) و در حقیقت آدم رنگین تن همان حضرت نوح می باشد. و برای اینکه اشتباه نشود بهتر است که:(Y-chromosomal Adam) به (Y-chromosomal Noah) تغییر کند تا مشخص باشد که چرا حوای میتوکندریایی قبل از آدم رنگین تن بوده است.

2- فرض کنیم که زمان ها درست نیستند:

از نظر تکامل گراها:

در این حالت فرض می کنیم که اصل موضوع ارائه شده درست می باشد ولی فقط زمان ها درست نمی باشد. در این حالت نیز برای تکامل گراها همان سوالات قبلی بوجود می آورد.

در حقیقت اگر فرض کنیم حوای میتوکندریایی، همان اولین زنی است که از نیای مشترک در 5.4 میلیون سال پیش منشعب شده است در حقیقت این بار این سوال پیش می آید: که چه اتفاقی می افتد که تمام مردان امروزی از نسل مردی هستند که مادر بزرگ آن انسان، سالیان سال قبل زندگی می کرده است و طبیعتا افراد زیادی هم عصر این فرد زندگی می کرده اند و لذا چه اتفاقی می افتد که تمام مردان هم عصر این مرد ( آدم رنگین تن) می میرند و یا نسل آنها منقرض می شود و تمام مردان امروزی از نسل یک مرد هستند؟! چه اتفاقی برای تمام مردانی که در طی 5.2 میلیون سال در سطح زمین پخش شده اند افتاده است؟

توجه داشته باشید که تکامل گراها نمی توانند ادعا کنند که در اثر جهشی در یک مرد ( آدم رنگین تن ) کروموزومش دچار تغییراتی شده است. زیرا این موضوع نمی تواند بر روی انسانهای دیگر تاثیری بگذارد. در حقیقت تمام مردهایی که هم عصر آدم رنگین تن بوده اند می توانسته اند با زن ها آمیزش کنند و نسل خود را ادامه بدهند. اما چرا چنین نشده است و تمام مردان امروزی از نسل یک مرد هستند!

از نظر خلقت گراها:

فرض می کنیم که اصل موضوع ارائه شده درست می باشد ولی فقط زمان ها درست نمی باشد. در این حالت، خلقت گرا ها ضمن پاسخ دادن به سوالات مطرح شده به همان روش قبلی، فرصت جدیدی را خواهند داشت: و آن این است که زمان حضور حوای میتوکندریایی و در نتیجه حوا و حضرت آدم، می تواند بسیار قبل تر از آن چیزی باشد که در گذشته تصور می شده است. در این حالت اگر زمان حضور حضرت آدم، بسیار قبل تر باشد امکان وقوع طوفان جهانی نوح بیشتر می باشد. (در فصل دوم به بررسی این موضوع و ارائه نظریه : انقراض دایناسورها توسط طوفان نوح می پردازیم)

همانطور که می بینید در هر دو حالت مطرح شده، تکامل با یک چالش بزرگ مواجه می شود. اما نظریه خلقت بر اساس کتب آسمانی، به راحتی به سوالات مطرح شده پاسخ می گوید. همین موضوع به تنهایی برای فروپاشی نظریه تکامل داروینی کفایت می کند.

 

منابع:

http://en.wikipedia.org/wiki/Y-chromosomal_Adam

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%AF%D9%85_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D9%86_Y

http://en.wikipedia.org/wiki/Spencer_Wells

http://delusionofevolution.blogfa.com/cat-13.aspx

http://delusionofevolution.blogfa.com/cat-13.aspx

http://ghoranvaelm.blogfa.com/post-19.aspx

 http://www.worldwideflood.com/general/noah_refs.htm

 http://biblia.com/bible/nkjv/Ge7.7-24

http://creation.com/noah-and-genetics

 

دلایل وجود آفریدگار چیست؟

دلایل وجود خدا چیست؟

سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است

اساسا مابه التفاوت مردمانی  که معتقد به ادیان هستند و مردمانی که به دین اعتقادی ندارند. ایمان به غیب است. غیب یعنی نهان، یعنی حقایقی که ظاهر نیستند و مستقیما محسوس و ملموس نمی باشند. الهیون با مادیون در عالم طبیعت (ماده) اختلاف ندارند و طبیعت را آنگونه می شناسند که مادیون می شناسد اما الهیون علاوه بر طبیعت به غیب و نهان هم معتقد هستند یعنی هستی و وجود را منحصر به مشهودات و محسوسات نمی دانند بلکه به وجود نامحسوس و وجود غیبی هم اعتقاد دارند، که البته سر سلسله امور غیبی خداست، بعد از ایمان به خدا ایمان به سایر موجودات غیبی(ملائکه، جن)  پیدا می شود. اعتقاد به وحی که غیب دیگری است و بعد از آن ایمان به معاد قرار می گیرد. راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد  می تواند به فرا خور  حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.

با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان: هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند.(هرشل) بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است.

اما بینهایت راه برای رسیدن به خدا وجود دارد. شما از چه راهی پی به وجود خدا بردید؟در این قسمت قصد دارم نظرات و مقالات شما عزیزان را قرار دهم. لطفا مقالات خود را به آدرس الکترونیکی: m_a_kooshesh@yahoo.com ارسال فرمائید تا با نام خوتان در قسمت ادامه مطالب، همین بخش قرار گیرد. لازم به ذکر است که از بین مقالات ارسالی، مقالاتی انتخاب می شوند که از راهی جدید به خدا رسیده باشند. لطفا  سعی شود که مقاله ارسالی حداکثر  در ۱۰۰ خط باشد.

 

منتظر مقالات و نظرات زیبای شما هستم.

محمد علی کوشش

۱۲/۵/۱۳۸۹

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

۱- ثابت کیهانی و اثبات وجود خدا

ارسال کننده: صادق در تاریخ: ۲۶/۱۲/۹۰

اما زمانی رسید که یکی از قوانین بنیادین طبیعت کشف شد و آن یک نیروی ضد جاذبه در فضای لایتناهی است که به آن ثابت کیهانی گفته می شود. وقتی کیهان شناسان اثر این ثابت را در سیر تکاملی عالم محاسبه کردند به این واقعیت رسیدند که این ثابت لازم است که بینهایت دقیق تنظیم شده باشد.

مقدار ثابت کیهانی با دقت ۱در ۱۰ به توان ۱۲۰ تنظیم شده است. یعنی ۱۲۰ رقم بعد از اعشار.... هیچ کس این مقدار دقت را تصادفی نمی داند. چون واقعا منطقی نیست که چیزی با دقت ۱۲۰ رقم اعشار به صورت تصادفی بوجود بیاید. این نمونه ای از نهایت دقت در تنظیمات ظریف است. هیچ نیروی در تاریخ کیهان شناسی کشف نشده که با چنین دقتی تنظیم شده باشد. ثابت کیهانی می بایست با دقت یک در ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون تنظیم می شد در غیر اینصورت عالم دچار آنچنان تغییرات فاحشی می شد که امکان پیدایش بشریت از بین می رفت.

به نظر می رسد که در اعماق مخفی قوانین طبیعی یک اندازه وجود دارد که بقدری دقیق است که وجود یک طراح را ثابت می کند

کلیپ زیر را ببینید:

اثبات علمی وجود خدا

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

۲- احتمال ایجاد حیات بصورت تصادفی

دکتر برادلی: این گونه محاسبه شده است که احتمالا برای ایجاد کمترین و ساده ترین شکل حیات حداقل ۲۵۰ پروتین نیاز است. اما اگر این مسله واقعا حقیقت دارد پس فکر می کنم که احتمال شکل گیری زندگی از یک شکل ساده آنهم بصورت مرحله به مرحله تقریبا غیر قابل تصور است.

دکتر اکس: داریم درباره موضوعی صحبت می کنیم که به شکل تردید آوری غیر محتمل است. به سختی: یک در ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون ترلیون ترلیونیم.

دکتر شرودر: بگذار زندگی یک ترلیون بار انتخاب کند. جواب صفر است و یک چیز حتما طبیعت را به سمتی سوق داده تا آنهایی را انتخاب کند که عمل می کنند.

دکتر گیرتیچ: داروین پنداشته بود که افزایش در اطلاعات از انتخاب طبیعی بدست می آید. اما انتخاب طبیعی اطلاعات ژنتیکی را کاهش می دهد و ما این نتیجه را از تمامی مطالعات انجام شده در حوزه ژنتیک بدست آورده ایم.

 

کلیپ زیر را ببینید:

 ----------------------------------------

۳-دی ان ای و اطلاعات

یکی از قوانین علوم اطلاعات تاکید می کند که اطلاعات هیچگاه فلبداحه ظاهر نمی شوندو هرگاه ما رد اطلاعات را به جایی که از آن تولید می شوند بگیریم متوجه می شویم که منبع آن همیشه فکر و ذهن بوده است. و چون در موضوع دی ان ای با اطلاعات خلاقانه روبرو هستیم متوجه می شویم که با ذهنی هوشمند روبرو هستیم. و این مسله نیست که بخواهد طی میلیون ها سال تکامل بخش طبیعی حاصل بشود.... کاملا غیر منطقی است.

کلیب زیر را ببینید:

معجزه خلقت دی ان ای

پایه های ماتریالیست لرزان تر


پایه های ماتریالیست لرزان تر از همیشه در سال ۲۰۰۰ آقای دلک(Alvis Delk) قطعه سنگی آهکی را در نزدیکی تگزاس کشف می کند که در آن جا پای بشر و دایناسور همزمان می باشد. این فسیل سنگی در یک آزمایشگاه توسط اشعه ایکس در طی یک فرآیند: اسپیرال سیتی اسکن، مورد بررسی قرار می گیرد. که ثابت می کند که این سنگ واقعی بوده و بر اثر کنده کاری و تراشکاری ساخته نشده است. دکتر کارل (Dr. Carl Baugh ) می گوید: خطوط فشار و تراکم برجستگی ها و توزیع وزن ثابت می کند که امکان جعلی بودن آن وجود ندارد.   این قطعه سنگی به ابعاد (۶۱*۷۶) سانتی متر و وزن ۱۴۰ کیلو گرم می باشد. که در آن جا پای بشر و دایناسور در فاصله زمانی کوتاهی نسبت به هم ایجاد شده است، این مطلب نشان می دهد که بشر و دایناسورها در یک دوره زمانی زندگی می کرده اند. اهمیت این کشف از آن جهت است که باعث رد فرضیه تکامل داروین می گردد. زیرا بر اساس نظریه تکامل، دایناسورها ۶۰ میلیون سال قبل از بشر زندگی می کرده اند. البته در سالهای گذشته و قبل از این کشف اخیر نیز. فسیلها و سنگواره هایی که نشان دهنده همزیستی بشر و دایناسورها دارد بدست آمده است.   مدارک بیشتر در رابطه با همزیستی انسانها و دایناسورها در کشور مغولستان بین سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۵ توسط دانشمند روسی آقای کوزلوف (Kozloff) و پرفسور هنری (Henry F. Osborne) از موزه تاریخ طبیعی آمریکا (AMNH) بدست آمده است. همچنین دکتر اندروز (Dr. Andrews ) فسیل هایی از تخم دایناسورها را که در کنار اجساد دو انسان بوده اند و نشان دهنده همزیستی دایناسورها و انسانها می باشد در کشور چین کشف کرده است. همچنین در سال ۱۹۷۴ رد پای متعلق به بشر در شمال کیپ تون (Cape Town) در آفریقای جنوبی کشف گردید این رد پا متعلق به بشری است که  ۱۱۷۰۰۰ سال قبل بر روی زمین زندگی می کرده است. لازم به ذکر است که بشر نخستین دارای جثه هایی بزرگ بوده است. همچنین در سال ۲۰۰۲ رد پاهایی در یک سنگ گرانیتی به طول ۵۵ سانتیمتر مربوط به انسانهای عظیم الجثه به قامت تقریبی ۳ متر و ۶۵ سانتیمتری در نزدیکی جلن روز تگزاس ( Glen Rose, Texas) کشف گردیده است. لازم به ذکر است که در کشور هندوستان رد پایی ۷۳ سانتیمتری که متعلق به مردی با وزن تقریبی ۳۵۰ تا ۴۰۰ کیلو گرم بوده است نیز کشف شده است. لازم به ذکر است که کشف رد پاههایی با این قدمت که مربوط به انسانهای عظیم الجثه می باشد نشان می دهد که انسان نمی تواند از نسل حیوانی باشد که براساس فرضیه داروین روزگاری بر روی درخت زندگی می کرده است.   همچنین قدیمی ترین ردپای بشر در سال ۱۹۷۸ در تانزانیا توسط ماری لیکی (Mary Leakey's team ) کشف گردید قدمت این ردپا ۳.۷ میلیون سال پیش می باشد. در ادبیات و تاریخ و هنرهای دستی بدست آمده از گذشتگان. در موارد بسیار زیادی به دایناسورها (اژدها) اشاره شده است. که این خود دلیلی محکم بر همزیستی انساها و دایناسورها می باشد.  خداوند در قرآن آفرینش حضرت آدم و حضرت عیسی را مثل هم می داند. * به یقین داستان عیسی در نزد خداوند همچون داستان آدم است که او را از خاک آفرید پس به او گفت: (انسان زنده) باش پس شد. (این مطلب) حق و ثابت از جانب پروردگار توست. پس هرگز از تردید کنندگان مباش. (آل عمران/۶۰)   از وبلاگ زیر بازدید بفرمایید: توهم تکامل : وسایل دست ساز بسیار قدیمی     دانلود کتاب توهم تکامل مقدمه: تکامل گراها می گویند که نخستین سلول در زیر حجم عظیمی از آبهای گل آلود و بر اثر تابش نور و وزش بادهای سهمگین، به طور غیرارادی و ناگهان ظاهر شد. وقتی از آنها می پرسیم که چگونه چنین چیزی ممکن بوده، آنها می گویند که به شکل معجزه آسایی این اتفاق روی داده است. از آنها می پرسیم آیا می توانید در همان شرایط از مواد بی جان مواد زنده در آزمایشگاه بسازید، بی پاسخ می مانند و فقط یک سری نظریات تخیلی را ارائه می دهند. سپس وقتی می پرسیم که چگونه سلول لاشعور توانسته انسان ها، گیاهان و حیوانات را حیات ببخشد، آنها با گفتن این که "اتفاقی" بوده، قضیه را جمع بندی می کنند. آنها یک الهه خیالی به نام شانس دارند و به راحتی این گونه استدلال های سفسطه آمیز را به میان می آورند. آنها می گویند که گل ها، گیلاس ها، پرتقال ها، خرگوش ها، ببرها، سگ ها، و از همه مهم تر انسان هایی که اتم را می شکافند و به سفر فضا می روند، به صورت اتفاقی خلق شده اند. حتی یک کودک دبستانی هم به این نظریه می خندد، اما کسانی که تحصیل کرده اند و استاد دانشگاه شده اند، آن را جدی می گیرند و برایش توجیه می سازند. این نشان می دهد که داروینیسم چگونه به لحاظ زبانی مردم را مسحور خود کرده است. اما پروردگار متعال امروز آن تسلط را از بین برده، و مردم کم کم دارند حقیقت را مشاهده می کنند. داروینیسم به زودی به تاقچه های پرغبار تاریخ سپرده می شود و مردم از این که چگونه یک عمر فریفته آن بودند، شگفت زده خواهند شد. و البته با فروپاشی دارونیسم، خیمه ماتریالیست فرو خواهد ریخت. ماتریالیست های امروز همان بت پرستان دیروز هستند. زمانی مردم جاهل از گل و آب مجسمه ای می ساختند و می گفتند این خدای ما است. و آن بت بی جان را که قادر به انجام کوچکترین کاری نبود خدا و آفریننده خود می دانستند . امروزه همان بت پرستی پیشرفت کرده است و مدرنتر شده و به شکل دیگری در آمده است. در حقیقت ماتریالیست ها و ماده گرایان می گویند که خدای آنها همان ماده و طبیعت است. یعنی در کره زمین که از 70 درصد آب و 30 درصد خشکی یعنی همان گل(بت- ماده) تشکیل شده است با گذر زمان انسان هوشمند روئیده است. اما غافل از اینکه ماده بدون وجود هوش و آفریدگاری بی نهایت هوشمند، به اندازه همان بت گلی، قدرت دارد و قادر به آفرینش یک مگس هم نیست. در این کتاب با دلایلی کاملا عقلانی ثابت می کنیم که تکامل یک توهم بیش نیست. موضوعاتی همچون " عدم امکان آمیزش" و " قوس کف پا " برای اولین بار در این کتاب مطرح می شوند و بر اساس آنها و همچنین ذکر دلایل دیگر به رد نظریه تکامل می پردازیم و در فصل دوم نظریه جنجالی انقراض دایناسورها توسط طوفان نوح مطرح گردیده است. در فصل سوم ، به بررسی پیچیدگی های حیات می پردازیم که نشان می دهد که تصور اینکه حیات بر اساس شانس و گذر زمان بوجود آمده است تا چه حد بی پایه و بی اساس و تا چه حد تخیلی می باشد. رمز موفقیت در یک جمله نهفته است. تنها به اندیشه خودتان اعتماد کنید. نظرات دیگران را بخوانید اما اندیشه خود را بکار بیندازید. پس این کتاب را با دقت بخوانید و در مورد مطالب آن اندیشه کنید و خود در نهایت قضاوت کنید. این کتاب را بخوانید و فایل آن را در اختیار دیگران قرار بدهید. برای دریافت فایل pdf کتاب : توهم تکامل به یکی از آدرس های زیر مراجعه بفرمائید. توهم تکامل - سرور 0 توهم تکامل- سرور 1 توهم تکامل - سرور 2 توهم تکامل - سرور 3 اشتباهات آزمایش میلر در ایجاد اولین آمینواسیدها استانلی میلر در نیمه های قرن بیستم مدل سوپ بنیادین را آزمایش کرد. وی گاز متان، بخار آب و آمونیاک و هیدروژن را درون دستگاهی قرار داد و به منظور شبیه سازی رعد و برق از جرقه الکتریکی استفاده کرد. بعد از چند روز وی در آن دستگاه ترکیبات متعددی پیدا کرد که این ترکیبات شامل برخی از عناصر تشکیل دهنده حیات از جمله آمینو اسید ها، اسید های چرب و کربوهیدراتها بودند این نتایج نشان می دهد که برخی از مواد شیمیایی پایه های حیات در شرایطی مشابهه شرایط آزمایشگاهی میلر پدید آمدند. توجه: ماتریالیست ها در کلیه کتاب های خود به آزمایش میلر، استناد می کنند. امروزه دانشمندان به اشتباهات آزمایش میلر پی برده اند. دلایل رد آزمایش میلر: در زمان آزمایشات میلر زیست شناسان تصور می کردند که پیدایش حیات در حدود یک میلیارد سال پیش روی داده است. اما اندازه گیری سن زمین و کشف سنگوارهای که ۳.۵ میلیارد سال سن داشته نشان داد که حیات در واقع بسیار بیشتر از آن تشکیل شده است. ما اکنون می دانیم که مخروطی از گازهای مورد استفاده در آزمایش میلر هنگام پیدایش حیات وجود نداشته است. و همچنین در ان زمان زمین فاقد لایه حفاظتی اوزون بوده است و پرتوهای ماوراء بنفش بدون اوزون همه آمونیاک ها و متانهای موجود در اتمسفر را از بین می برند. اگر اکسیژن در آزمایش میلر وجود داشته باشد اسید آمینه بوجود نخواهد آمد لذا میلر با بیان اینکه اکسیژن در اتمسفر اولیه زمین وجود نداشته است گاز اکسیژن را در آزمایش خود قرار نداده است. اما زمین شناسان ها با انجام آزمایشات بر روی قدیمی ترین سنگها ثابت کرده اند که اکسیژن در اتمسفر اولیه زمین در ۳.۵ میلیارد سال پیش وجود داشته است. و در صورت وجود اکسیژن اسید آمینه ها بوجود نخواهد آمد. ادعای تکامل در دو مورد قابل آزمایش است: 1) در مورد چگونگی تبدیل مواد شیمیایی ــ مثلا اسیدهای آمینه ــ به موجودات زنده 2) در مورد چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی . ما در جهان امروز هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده موجودات زنده را در اختیار داریم ، هم تک سلولی ها را ؛ همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین ، اگر تکامل داروین درست است ، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند ؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی كامل را از ترکیبات شیمیایی بدست آورد ؛ یا نشان دهد که از ترکیب طبیعی چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود. ساختار سلول بسیار پیشرفته تر از آن چیزی است که تصور می شود! سوال من از تکامل گراها این است که آیا بشر هوشمند قادر است که در آزمایشگاه های پیشرفته یک سلول را از عناصر موجود در کره زمین بسازد؟!!! چرا وقتی بشر با وجود چنین آزمایشگاه هایی، قادر به انجام چنین کاری نیست ما خلقت گراها، چرا باید باور کنیم که به صورت تصادفی و شانس و رعد و برق و ..... در کره زمین حیات بوجود آمده باشد.... اگر طبیعت کور و بی جان و عناصر موجود در این کره خاکی، قادر هستند که حیات را بوجود بیاورند پس ما از شما می خواهیم که در آزمایشگاه های پیشرفته ، فقط و فقط یک سلول را بوجود بیاورید. آزمايشي که ميلر براي اثبات اينکه آمينواسيدها بخودي خود در شرايط اتمسفر دوران اوّليه ميتوانند بوجود آيند،انجام داده از خيلي جهات باهم تداخل دارد اينها را به اين شکل ميتوانيم رديف کنيم: 1- در آزمايش ميلر،ميلر توسّط مکانيزمي بنام «تله سرد» آمينو اسيدها را بلافاصله بعد از اينکه بوجود مي آيد از محيط اطراف عايق بندي ميکند.زيرا در غير اينصورت شرايط محيطي که اين آمينواسيدها را بوجود آورد بلافاصله بعد از تشکيل اين مولکولها آنها را نابود ميساخت.در حاليکه در شرايط اوّليه يک چنين نظم آگاه وجود نداشت.و اگر چنين مکانيزمي وجود نداشته باشد هر نوع از آمينواسيدي که بوجود آيد در همان محيط بلافاصله از بين خواهد رفت.همانطوري که کيمياگر ريچارد بليس هم بيان کرده اگر اين تله سرد نباشد محصولات شيميايي توسّط منبع برق تخريب خواهد شد.چه بسا ميلر قبل از اين در تمام آزمايشهايي که تله سرد قرار نداده بود حتّي يک آمينواسيد هم نتوانست فراهم سازد. 2- ميلر که ميخواست در آزمايش خود شرايط اتمسفر اوّليه را فراهم سازد واقعي و حقيقي نبود.دانشمندان در دهه1980 نقطه نظر مشترکشان اينبود که در اتمسفر اوّليه بجاي متان و آمونياک بايستي ازت و دي اکسيد کربن جايگزين شود چه بسا بعد از يک مدّت طولاني خود ميلر سکونت خود را بهم زد و اعتراف اينکه شرايط اتمسفر حقيقي نميباشد کرد. پس چرا ميلر بر روي اين گازها اينقدر تکيّه کرده بود؟جوابش خيلي ساده بود:زيرا بدون وجود آمونياک سنتز يک آمينواسيد امکان ناپذير بود.کوين مک کين در مقاله اي از مجلّه ديسکاور اين موضوع را چنين توضيح ميدهد:ميلر و اوري اتمسفر قديمي دنيا را با مخلوط کردن متان و آمونياک تقليد کردند.ولي آخرين برّسيهاي انجام گرفته در اين مورد،در آن دوران دنيا خيلي گرم بوده و از مخلوط نيکل و آهن ذوب شده بوجود آمده مشخّص گرديده است.بهمين خاطر در آن دوران اتمسفر شيميايِ بايستي بيشتر از ازت،دي اکسيد کربن و از بخار آب بايستي بوجود آيد.در حاليکه اينها براي تشکيل مولکول در شرايط مصنوعي به اندازه آمونياک و متان مناسب نميباشند. چه بسا دانشمندان آمريکايي بنامهاي ژ.پ.فريس و ج.ت.چن با مخلوطي از دي اکسيد کربن ،هيدروژن،ازت و بخار آب آزمايش ميلر را انجام دادند ولي حتّي يک مولکول آمينواسيد نتوانستند بدست آورند. 3-يکي از دلايل ديگر که آزمايش ميلر را نقض ميکند در آن دوران که آمينواسيدها بوجود آمدند در اتمسفر براي اينکه تمام آمينواسيدها را تجزيه کند به اندازه کافي اکسيژن فراهم بود.اين مورد که از چشم ميلر در رفته بود توسّط سنگهاي 3.5 مليارد ساله که در ان به آثار اکسيد شده آهن و اورانيوم دسترسي گرديد مشخّص شد.بعضي ديگر از کشفيّات در مورد اينکه بر خلاف آنچه که تکامل گرايان مطرح کرده بودند مقدار اکسيژن در آن دوران خيلي بيشتر بود،انجام گرفت.تحقيقات در آن دوره نشان ميدهد که به سطح کره زمين از آنچه که تکامل گرايان تخمين ميزند ده هزار مرتبه بيشتر نوراولتراويوله ميرسيده است و اين توده غليظ از اولتراويوله بخار آب و دي اکسيد کربناتمسفر را از هم تجزيه کرده و بوجود آمدن زيادي اکسيژن اجتناب ناپذير بوده است.اين مورد که در آزمايش ميلر اصلاً مدّ نظر قرار نگرفته بود اين آزمايش را بطور کلّي مردود ميساخت.اگر در اين آزمايش اکسيژن بکار برده ميشد متان به دي اکسيد کربن و آب،آمونياک هم به ازت و آب تبديل ميشد.از طرفي ديگر در شرايطي که اکسيژن وجود ندارد و چون هنوز قشر اوزون وجود ندارد نورهاي اولتراويوله مطلقاً باعث تجزيه آمينواسيدها مي شود و اين واضح ميباشد.بطور خلاصه،در دنياي اوّليه چه وجود اکسيژن و چه نبودنش اثر منفي بر روي آمينواسيدها داشت. 4-ميلر در نتيجه آزمايش خود،صاحب اسيدهاي مصنوعي به مقدار زياد که خصوصيت خراب کردن ساختار و عملکرد جانداران بود شد.اگر آمينواسيدها از اين موادّ شيميايي ايزوله نگردد و در صورتي که اينها در يک محيط قرار گيرند اينها باهم واکنش شيميييي انجام داده و تجزيه شدنشان اجتناب ناپذير ميباشد.غير از اين در نتيجه اين آزمايش بمقدار فراوان آمينو اسيد دست راست بوجود آمده بود.وجود همين آمينواسيدها،تکامل را با منطق خود نقض ميکرد.زيرا آمينواسيدهاي دست راست،آمينواسيدهايي هستند که ساختار موجودات زنده استفاده نميگردد.در نتيجه آمينواسيدهاي حاصل از اين آزمايش محيطي که اينها قرار دارند نتنها براي زندگاني مساعد نميباشد بلکه بر عکس يک حالتي داردکه مولکولهاي بدرد خور را تجزيه کرده و مخلوطي از يک اسيد سوزانده ميباشد.تمام اينها يک حقيقت بارزي را نشان ميدهد:آزمايش ميلر حيات را در شرايط اوّليه دنيابرحسب تصادف بوجود آمده را نميتواند اثبات کند.آزمايش،جهت سنتز آمينواسيد بطور آگاه و کنترل شده انجام گرفته است.جنس گازهاي کاربردي و نسبت مخلوط آنها براي اينکه آمينواسيد بوجود بيايد بشکل ايدعالترين اندازه ها تعيين گرديده است.مقدار انرژي که به محيط داده ميشود نه زياد نه کم درست بهمان شکلي که اينها بايد باهم واکنش داشته باشند تنظيم گرديده است.دستگاه آزمايش طوري طرّاحي گرديده است که از تمام موادّ تخريب کننده و ضرر دهنده عاري گرديده است.آنچه که در اتمسفر دنياي اوّليه وجود داشته و سير واکنشهاي شيميايي را تغيير داده در اين دستگاه آزمايش وجود ندارد.اکسيژن فقط يکي از اين عناصر که با اکسيداسيون مانع حيات آمينواسيدها خواهد بود ميباشد.علي رغم اين شرايط ايده آلي که فراهم گرديده اگر مکانيزم تله سرد نباشد آمينواسيدها بدون اينکه تجزيه شوند بهمان شکل نميتوانندباقي بمانند.در اصل تکامل گرايان با قبولي آزمايش ميلر،خودبخود تئوري خودشان را مردود ساختند.زيرا آزمايش،آمينواسيدها را فقط تحت شرايط بخصوص تنظيم شده در يک آزمايشگاه با مداخله هاي آگاه بوجود مي آيد را اثبات کرده است.يعني نيروي بوجود آورنده حيات تصادفات نبوده بلکه نيروي خلق کننده ميباشد.قبول نکردن اين حقيقت روشن توسّط تکامل گرايان،بخاطر داشتن يک سري پيش قضاوتي نسبت به علم ميباشد.هارولد اوري که همراه با شاگردش استنلي ميلر اين آزمايش را ترتيب داده بود در اين مورد اين اعتراف را ميکند:ماها که تحقيق کننده منشاُ حيات هستيم،هر چه بيشتر در اطن مورد تحقيقات انجام دهيم،به اين نتيجه ميرسيم که حيات آنقدر پيچيده ميباشد که در هيچ جايي نميتواند تکامل يافته باشد.(فقط) همه ما به افاده يک باور،اعتقاد بر اين داريم که مايه حيات از يک مادّه بي جان بر روي کره زمين بوجود آمده است.فقط آنقدر پيچيده ميباشد که از مرزهاي فهم و تصوّر ما خيلي فراتر ميباشد. منابع: http://creation.com/origin-of-life-critique http://www.harunyahya.com/other/farsi/book/evolution_deceit/evolution_deceit_13.php   احتمال ایجاد یک پروتئین بصورت تصادفی پروتئینها، نقش مهمی را در زندگی ما ایفا می کنند. برای مثال: هموگلوبین، انتقال دهنده اکسیژن در درون بدن و انسلین، کنترل کننده مقدار شکر جذب شده از خون و آمیلاز، هیدرولیز کننده نشاسته به مالتوز می باشد. ۲۰ نوع آمینو اسید پایه انواع پروتئین ها را تشکیل می دهند. پروتئینها، زنجیره‌های خطی یا پلیمرهایی هستند که از ترکیب اسیدهای آمینه حاصل می‌شوند. اسید آمینه‌ها ، حروف الفبایی پروتئینها را تشکیل می‌دهند (۲۰ حرف- ۲۰ نوع اسید آمینه) و چون امکانات بالقوه نامحدودی در طرز توالی و طول زنجیره اسید آمینه‌ها در تولید پروتئینها وجود دارد، از اینرو انواع بی‌شماری از پروتئینها نیز می‌توانند وجود داشته باشند. پروتئینها از تعداد زیادی اسید آمینه ساخته شده‌اند. این اسیدهای آمینه توسط پیوندهای پپتیدی به یکدیگر اتصال یافته و زنجیر طویلی را ایجاد می‌کنند. با توجه به اینکه در جانداران انواع و اقسام پروتئینهای مختلف وجود دارد تعجب آور نیست که در سنتز زنجیره‌های پلی پپتیدی تنها 20 نوع اسید آمینه مختلف شرکت می‌کند. ولی باید توجه داشت اگر یک زنجیره پلی پپتیدی را که دارای 50 اسید آمینه است در نظر بگیریم تنها با تغییر ترتیب قرار گرفتن این اسیدهای آمینه می‌توان سنتز 2050 زنجیر پلی پپتیدی را پیش بینی نمود. هرگاه چهار اسید آمینه با تمام حالات ممکن بهم بپیوندند، 24 مولکول متفاوت تشکیل می‌شود. و اگر 17اسید آمینه متفاوت به همین طریق پیوند یابند، فقط عده مولکولهای مرکب از 17مونومر متفاوت که در نوع خود بی‌نظیرند به 356 تریلیون می‌رسد. بدیهی است که اگر از هر اسید آمینه بیشتر از یک مولکول به کار رفته باشد، عده حالات ممکن بسیار بیشتر خواهد شد. اما سلول زنده، از پروتئین‌های بسیار متفاوتی که از یک مجموعه اسید آمینه ممکن است ساخته شود فقط تعداد نسبتا کم و گزینش یافته‌ای را که نیاز دارد‌، می‌سازد. هموگلوبین انسان که یک پروتئین کروی با وزن مولکولی 68000 است باید چهار زنجیر اسید آمینه بطور مناسبی تجمع یافته باشد تا هموگلوبین فعالی تشکیل شود. اگر در هموگلوبین یک اسید آمینه نادرست در موضع معین قرار گیرد، نمی تواند اکسیژن را در گردش خون منتقل کند. فقط تغییر یک اسید آمینه خاص از 146 اسید آمینه موجود در یک تک زنجیر هموگلوبین سبب بیماری کم خونی می شود. پروتئین‌های بدن پی در پی تجدید می‌شوند و این عمل با سنتز مجدد اسید آمینه موجود در بدن صورت می‌گیرد. بررسی عمر متوسط اسید‌های آمینه‌ای که اجزای ساختمانی پروتئین‌ها هستند یا به گفته دیگر ، زمانی که طول می‌کشد تا بدن پروتئینی را در یک بافت تعویض کند، با استفاده از اسیدهای آمینه‌ای که ایزوتوپ رادیواکتیو دارند امکان پذیر شده است. برای فرآیندی که باید بسیار پیچیده باشد، تعویض بسیار سریع است. فقط چند دقیقه پس از آنکه اسیدهای آمینه رادیواکتیو در بدن حیوانات تزریق شود، پروتئین رادیواکتیو را می‌توان یافت. هر موجود زنده انواع پروتئینهای خاص خود را دارد تعداد حالتهای ممکن قرار گرفتن اسید آمینه ها در یک پروتئین به میلیارد میلیارد حالت می‌رسد ، با وجود این ، پروتئین‌های خاص یک موجود زنده معین در حدود چند دقیقه سنتز می‌شود. DNA موجود در سلول ، حامل کد سنتز پروتئین است. یعنی ترتیبی که بازها در مولکول DNA دارند اطلاعات مورد استفاده برای سنتز پروتئین‌ها را فراهم می‌سازد. ساخت موتوری با بازده ۱۰۰ درصد با استفاده از پروتئین توسط آفریدگار به نظر شما آیا تا کنون ماشینی ساخته شده است که بازده آن 100% باشد؟ خیر بشر تا کنون نتوانسته است چنین ماشینی را بسازد و حتی کارآمد ترین ماشین هایی که به دست بشر ساخته شده است حداقل مقداری از انرژی را به صورت حرارت یا ... حدر می دهند. اما جالب است بدانید که خداوند قادر و عالم ، ماشینی را کاملاً هنرمندانه آفریده است که باز دهی آن نزدیک به 100% است (99.9999%) . این ماشین حیرت آور چیزی نیست جز باکتری تاژک ! حرکت در اکثر گونه های باکتری توسط ماشین مولکولی پیچیده ای به نام تاژک انجام می شود که در آن مقدار بسیار زیادی پروتئین مختلف به کار رفته است که اصلی ترین آنها پروتئین فلاژین می باشد. این نانو ماشین حیرت آور تا 300 دور بر ثانیه چرخش دارد و نیروی گشتاور آن برابر با 1400 پیکونیوتن نانومتر بر ثانیه (1400 piconewton-nms) می باشد. همانطور که : در شکل بالا مشاهده می کنید زمانیکه تاژک باکتری در جهت خلاف عقربه های ساعت می چرخد. (CCW = Counter Clock Wise) باکتری رو به جلو حرکت می کند اما زمانیکه تاژک باکتری در جهت عقربه های ساعت (CW = Clock Wise) بچرخد باکتری در جای خود شروع به ملق زدن می کند (Tumble) سپس بار دیگر تاژک شروع به چرخش در خلاف جهت عقربه های ساعت می کند که در این حالت باکتری را به جلو می راند. در 23 ژون 2008 آقای Kearns و همکاران در قسمت بازال تاژک باکتریایی پروتئینی را شناسایی کردند که آن را مسئول از حرکت ایستادن تاژک باکتری اعلام کردند. این پروتئین EpsE نام دارد و مکانیسم عمل آن مانند کلاج اتوموبیل است. اگر بخواهیم به طور بسیار خلاصه و ساده توضیح دهیم ، موتور اتوموبیل در نهایت نیروی گردشی خود را به جعبه دنده انتقال می دهد که جعبه دنده در نهایت این نیرو را چرخ ها انتقال میدهد. کلاج نیز می تواند ارتباط بین موتور و جعبه دنده را قطع کند و در نتیجه موتور کار می کند ولی نیروی آن به چرخ ها انتقال پیدا نمی کند. پروتیئن EpsE که در قسمت بازال تاژک باکتریایی قرار دارد نیز چنین وظیفه ای بر عهده دارد به این صورت که زمانیکه باکتری به جایی گیر کند و یا اینکه نیاز باشد که باکتری از حرکت بایستد ارتباط بین قسمت هوک و موتور تاژک را قطع می کند در نتیجه اگرچه بخش موتور می چرخد اما تاژک حرکتی ندارد. باکتری تاژک، یک موتور میکروسکپی بسیار پیشرفته می باشد. که شامل ۴۰ پروتئین اختصاصی است که هر کدام از آنها همانند یک قطعه از یک موتور پیشرفته عمل می کنند. این قطعات همچون: روتور(rotor)، استاتور(stator)، شافت محرک(drive-shaft)، اتصالات(U-joint)، ملخ (propeller)، کلاچ(clutch)، گیربکس مستقیم و معکوس( two gears forward and reverse)، بوش(یاتاقان) و ... می باشند. این موتور پیشرفته با وزن بسیار ناچیز، شامل سیستم خنک کننده با آب و همچنین سنسورهای پیشرفته می باشد. میشائیل بیح (Michael Behe) در کتاب (Darwin's Black Box) می گوید: باکتری تاژک نمی تواند در اثر تحول ناشی از گذر زمان بوجود آید. باکتری تاژک یک سیستم کاملا پیشرفته است که از اجراء متعددی تشکیل شده که تمامی این اجزاء در ارتباط با هم می باشند و در صورت نبود یک جزء کل سیستم از کار می افتد   آمینو اسیدهای دست چپی برای تشکیل يک مولکول پروتئين در موجود زنده فقط قرار گرفتن آمينواسيدهاي مناسب با يک نظم خاصّ کافي نمی باشد. در کنار اين 20 نوع آمينواسيد موجود در ساختار پروتئين هر کدامشان بايد فقط "دست-چپي"باشند. از نظر شيميايي دو نوع امينواسيد مختلف "دست-راست"و"دست-چپ"وجود دارد. فرق ميان آنها این است که زاويه سه بعدي ساختارشان در جهات مختلف يکديگر قرار دارد. مثل فرق ميان دست چپ ودست راست انسان ميباشد. هر دو گروه آمينواسيدها براحتي ميتوانند با یکدیگر اتّصال برقرار کنند. با تحقيقاتي که در اين زمينه انجام گرفته، حقيقت شگفت آوري از پرده اسرار بيرون آمد. از ساده ترين مکانيزمها گرفته تا پيچيده ترين و کاملترين مکانيزمها، تمام پروتئينهاي موجودات زنده فقط از آمينواسيدهاي دست-چپ شکل گرفته اند. کوچکترين آمينواسيد دست راست که بخواهد وارد ساختار پروتئين شود آن پروتئين را از کار ميندازد.حتّي در برخي از آزمايشات به باکتريها آمينواسيدهاي دست راست داده شده،فقط اين باکتريها فوري اين آمينواسيدها را تجزيه کرده و در برخي موارد اين قسمتهاي تجزيه شده را بوجود آوردن پروتئينهاي دست چپ استفاده کرده اند. بر حسب قانون احتمالات، آمينواسيدها در طبيعت به مقدارهاي مساوي از دست چپ و راست بايد شکل گرفته باشد.بهمين خاطر در ساختار تمام جانداران آمينواسيدهاي دست چپ و راست بايستي به مقدارهاي معيّن و مساوی وجود داشته باشد. زيرا از نظر شيميايي ترکيب هر دو گروه از آمينواسيدها براحتي ميسّر ميباشد فقط در تمام مکانيزمهاي موجودات زنده پروتئينها فقط از آمينواسيدهاي دست چپ بوجود مي آيد. اينکه پروتئينها چطور ميشه که از ميان اينها فقط دست چپي ها را انتخاب کرده و بدون اينکه کوچکترين آمينواسيد دست راست ميان آنها ادغام شود اين عمل صورت ميگيرد! بوجود آمدن يک پروتئين فقط با در کنار هم قرار گرفتن تعداد معيّني از آمينواسيدها با يک نظم بخصوص کافي نمي باشد. در کنار تمام اينها، تمام اين آمينواسيدها بايستي از آمينواسيدهاي دست چپ انتخاب شده و حتّي نبايستي يکي از آنها دست راست باشد. زيرا در زنجير شکل گرفته آمينواسيد اگر اشتباهاً يک آمينواسيد دست راست تعيين گردد مکانيزمي که بتواند بطور طبيعي آنرا تجزيه کند وجود ندارد. بهمين خاطر حتّي يک آمينواسيد دست راست نبايستي قاطي آمينواسيدهاي دست چپ گردد.اينهم وضعيّتي است که مفهوم تصادفي بودن را بطور کلی به کنار مي اندازد. آنسيکلوپدي بريتانيکا که از پشتيبانان تئوري تکامل مِيباشد چنين می گوید: تمام آمينواسيدهاي موجود در تمام اُرگانيزمهاي زنده بر روي کره زمين همانند پروتئينها کلاّ تمامشان دست چپي ميباشند.اين در واقع درست شبيه اين است که سکّه اي را میليونها بار به هوا انداخته ميشود مداوم شير بيايد و اصلاّ خطّ نيايد. آيا پذيرفتن اينکه ،سکّه اي که مداوم به هوا پرت ميشود و مدام شِير مي آيد،دخالت بطور عمدي صورت گرفته منطقي تر نيست؟جواب مشخّص ميباشد.فقط تکامل گرايان با تمام اين حقايق روشن،صرفا بخاطر نپذيرفتن يک مداخله منطقي يک چنين راهي را ميپذيرند. جالب است که همين مسئله دست چپی آمينواسيدها براي نوکلئوتيدها که سنگ بناي د.ن.آ. و ر.ن.آ. ميباشند نيز مورد قبول واقع ميباشد. اينها هم بر خلاف تمام آمينواسيدهاي موجود در ارگانيزمهاي موجودات زنده،فقط از دست راستي ها انتخاب ميشود.اينهم وضعيّتي است که نميتوان آن را با تصادفات توضيح داد. در نتيجه منشا زندگاني را نميتوان به هیچ وجه بر حسب تصادفات وشانس دانست . در حقیقت از مواد غیر زنده و توسط طبیعت به صورت مساوی (50 درصد- ۵۰ درصد) از هر دو آمینو اسید و به صورت یک مخلوط ایجاد می گردد. لذا لازم است که یک هوش این دو نوع آمینو اسید را از هم جدا کند تا امکان ایجاد پروتئین وجود داشته باشد. همانطور که می بینید امکان انجام چنین چیزی توسط طبیعت و بدوم حضور هوشی خارج از ماده، صفر می باشد. منابع: http://creation.com/life-from-lifeor-not http://www.harunyahya.com/other/farsi/book/evolution_deceit/evolution_deceit_13.php اطلاعات و تکامل دی ان ای چیست؟ رشته های دی ان ای از واحدهایی متشکل از قند و گروه فسفات می‌باشد که به صورت متناوب و تکراری در طول رشته قرار گرفتند. همچنین DNA حاوی چهار زیر واحد dc و dG و dT و dA می‌باشد. مقادیر متوالی dT و dA با یکدیگر و dc و dG نیز با یکدیگر مساوی می‌باشند. اما دی ان ای، تنها یک مولکول پروتئینی نمی باشد بلکه یک کد، یک زبان و یک مکانیزم ذخیره اطلاعات است. مفهوم کد چیست؟ در شکل های زیر در سمت چپ کدهای موسیقی و کد باینری صفحه ویندوز نمایش داده شده است. در حقیقت می توان گفت که کد موسیقی نقشه ای است برای ایجاد موسیقی که به صورت رمز گونه نوشته شده است. همچنین کد های باینری ترکیبی از ۰ و ۱ هستند که در کنار هم قرار گرفته اند و مفاهیم خاصی را بیان می کنند. نقشه شماتیک یک شهر نیز مجموعه از علائم و کد می باشد که هر کدام از آن ها معنی و مفهوم خاصی دارد و هر نقشه منحصر به همان شهر می باشد و اطلاعات همان شهر را نشان می دهد. زبان نیز یک کد و یک قرارداد می باشد. هر لغت در هر زبانی، از تعدادی از کلمات تشکیل شده است که با در کنار هم قرار گرفتن آنها معنی و مفهوم و اطلاعات خاصی بیان می گردد. مثلا: برادر بزرگ همانند کد های بیان شده در درون سلول نیز دی ان ای اطلاعات و نقشه منحصر به فرد هر شخصی را در خود قرار داده است. در زبان DNA، حروف شامل ( A, C, T, and G) می باشند. که در RNA به ( A, C, U, and G) تبدیل می شوند. کلیه اطلاعاتی که برای ساخت سلول جدید مورد نیاز است در مولکول دی ان ای رمز نویسی می شود. برای نشان دادن یک کپی از شما، نیاز به سه بیلیون از این کدها می باشد و در کنار هر سلول بدن شما این سه بیلیون کد وجود دارد. اما اطلاعات موجود در دی ان ای چگونه خوانده می شود؟   بنابراین ذخيره كننده و انتقال دهنده اطلاعات ژنتيكي و يا به عبارتي ارثي اين دسته از مولكولها هستند . اين مولكول ها وزارت اطلاعات سلول شناخته شده كه حاوي اطلاعات محرمانه براي هر شخص خاص هستند . اگر قرار باشد اطلاعات ذخيره شده در DNAنوشته شود، لازمه آن فراهم‏سازى كتابخانه بزرگى با 900 جلد كتاب 500 صفحه‏اى است؛ امّا اطلاعاتى كه اين كتابخانه بزرگ نگاه‏دارى مى‏كند در مولكولهاى DNA داخل هسته سلول رمزنويسى مى‏شود؛ این اطلاعات در ۱۰۰ تریلیون سلول بدن انسان وجود دارند و اطلاعات کاملی از رنگ مو و چشم و پوست و همچنین قد و شکل و ساختمان ۲۰۶ استخوان بدن. ۶۰۰ ماهیچه و هزار ترلیون رابطه بین نرونهای مغز و نقشه مربوط به ۹۷۰۰۰ کیلومتر رگ را در خود ذخیره می کنند. اطلاعات(information) توسط ماده(matter) و انرژی(energy) منتقل می شود. همچنین اطلاعات در ماده و انرژی ذخیره می شود. اما ماده و انرژی خود نمی توانند اطلاعات را بوجود بیاورند. برای ایجاد عضو جدید در یک گونه، می بایست اطلاعات لازم برای ساخت این عضو در دی ان ای موجود زنده قرار بگیرد. همچنین این عضو می بایست با سایر اعضا در ارتباط باشد و بصورت هماهنگ عمل کند. مثلا برای ایجاد یک بال در یک خزنده می بایست اطلاعات مربوط به ساخت بال، در دی ان ای قرار گیرد. اما با جهش های تصادفی، هیچ گونه اطلاعات جدیدی در دی ان ای قرار نمی گیرد. در سیستم های اطلاعاتی و ارتباطی، جهش اتفاقی همانند یک نویز می باشد که همیشه باعث خرابی سیگنال ها می گرددو هرگز نمی تواند اطلاعات جدیدی را بوجود بیاورد و یا باعث زیاد شدن اطلاعات شوند. در قرن ۲۱ تلاش های زیادی برای ایجاد جهش هایی در دی ان ای و ایجاد مخلوقات جدید بر روی مگس های میوه انجام شد ولی چیزی جز مگس های میوه مریض که دیگر قادر به تولید مثل و یا پرواز نبوده اند بدست نیامده است. و ثابت شده است که یک مگس میوه برای همیشه مگس میوه خواهد ماند. و این به آن معنی است که: با جهش اتفاقی نمی توان اطلاعات موجود در دی ان ای را افزایش داد. دی ان ای فقط یک مولکول نیست بلکه یک کد، یک زبان و یک مکانیزم ذخیره اطلاعات است. تمام کدهایی که ما می شناسیم توسط یک هوش ایجاد می شوند. یک هوش و یک انسان هوشمند کدهای باینری (۰و۱) کامپیوتر را می نویسد. همچنین یک هوش کدهای موسیقی را می نویسد. بنابراین اطلاعات موجود در دی ان ای می بایست توسط یک هوش ایجاد شده باشد. در حقیقت دی ان ای و اطلاعات موجود در آن ثابت می کند که یک طراح بینهایت هوشمند (آفریدگار) وجود دارد. همچنین اطلاعات از جنس ماده و انرژی نیست و امکان ایجاد اطلاعات توسط ماده و انرژی وجود ندرد. ایجاد اطلاعات توسط ماده همانند آن است که در یک کامپیوتر (سخت افزار-ماده) با گذر زمان و تحت تاثیر محیط، نرم افزار (اطلاعات) بوجود بیاید که چیزی کاملا غیر ممکن است زیرا اطلاعات از جنس ماده نیست. در حقیقت چون امکان ایجاد اطلاعات توسط ماده و انرژی وجود ندارد و چون برای ایجاد عضو جدید و یا ایجاد گونه جدید می بایست اطلاعات موجود در دی ان ای تغییر کند لذا هیچ مکانیزم تکاملی که بتواند یک گونه را به گونه دیگر تبدیل کند وجود ندارد. در حقیقت دو مکانیزم تکاملی، یعنی انتخاب طبیعی(natural selection) و جهش اتفاقی(random mutation)، به هیچ وجه قادر به ایجاد اطلاعات نمی باشند و لذا امکان ایجاد اطلاعات جدید برای ایجاد عضو جدید در یک گونه و یا ایجاد گونه جدید توسط محیط و ماده وجود ندارد و این چیزی است که تکامل داروینی را با یک بحران مواجه می سازد. منابع: http://www.cosmicfingerprints.com/read-prove-god-exists/ http://www.pathlights.com/ce_encyclopedia/Encyclopedia/10mut10.htm http://www.randommutation.com/ http://www.pathlights.com/ce_encyclopedia/sci-ev/sci_vs_ev_10.htm http://www.khodavaelm.blogfa.com/cat-3.aspx http://en.wikipedia.org/wiki/Genetic_code http://en.wikipedia.org/wiki/ASCII   انفجار کامبرین چگونه تکامل گراها می خواهند انفجار کامبرین را توجیح کنند؟ دوره کامبرین نقش اساسی و مهمی در تاریخ حیات بر روی زمین ایفا می‌کند. زمانی که اغلب گروههای بزرگ جانوران اولیه در قالب فسیل ظاهر شدند. این حادثه گاهی (انفجار کامبرین) نامیده می‌شود به دلیل اینکه زمان کمی برای ایجاد آن طی شده‌است. در ابتدا تصور می‌شد که سنگهای این دوره حاوی اولین و قدیمی‌ترین فسیلهای جانوری است.
داروين ريشه نوعها را چنين بيان کرده است:اگر تئوريم درست باشد، تعداد بيشماري از نوعهاي گذر مياني که رابطه مياني نوعها ميباشند حتماً ميبايستي زندگي کرده باشند و دلايل زيستن آنها را هم فقط از ميان فسيلها ميتوان يافت. فسيلهاي يافته شده از صخره هاي کامبرين مربوط به بي مهرگان ساختار پيچيده اي مانند حلزونها تريلوبيت اسفنجها، کرمها, شقايق دريايي, ستاره دريايي و غيره مي باشد. جالب اينجاست که تمام اين نوعهاي مختلف از يکديگر درآن واحد و بدون اينکه هيچ اجداد مشترکی داشته باشند پديدار شده اند. بخاطر همين اين اتفاق از آن به عنوان انفجار کامبرين ياد مي شود.چطور ممکن است که دنيا در آن واحد مملو از گروههاي خيلي متفاوت موجودات زنده شده, و با داشتن ساختارهاي خيلي متفاوت بدون اينکه هيچ جد مشترکي داشته باشند بوجود آمده اند؟ این سوالی است که تکامل گرايان تا کنون نتوانسته اند به آن جوابی بدهند. يکي از پشتيبانان فلسفهً تکامل در سطح جهان زيست شناس انگليسي بنام ريچارد داوکينس, در ارتباط با اين حقيقت که تزهاي او را طرد و رد مي کند چنين مي گويد: ... قشرهاي کامبرين, کهنترين قشرهايي که در آن گروههاي اصلي بي مهرگان را يافته ايم مي باشد. اينها علارغم اوٌلين بار پديدار شدنشان, خيلي تکامل يافته بودند. انگار بدون داشتن گذشتهً تکامل, به همان صورت, مثل اينکه همانجا بوجود آمده اند. البتٌه اين پديدار شدن آني, کسانيراکه به آفرينش اعتقاد دارند را بسيار ممنون مي سازد. در دوران کامبرين پديدار شدن آني تريلوبيتها, که دارای ساختار بسيار پيچيدهً چشمي هستند. بسیار تعجب آور است. اين چشم با دارا بودن شبکهً چشم مرکٌب که از صدها تکٌه بوجود آمده و داراي سيستم جفت عدسي مي باشد، فقط توسط يک مهندس اپتيک خوب تعليم يافته و با استعداد مي تواند گسترش داده شود. فسیل های زنده اگر واقعاً نوعها بطور تدريجي از نوعهاي ديگر مشتقّ شده باشند پس چرا به آثار بي شماري از فُرمهاي گذر مياني دست نميابيم؟ چرا تمام طبيعت در يک حالت اغتشاش نبوده دقيقاً و بطور کامل سرجاي خود ميباشد؟ ميبايستي تعداد بيشماري از اين فُرمهاي گذر مياني باشند فقط چرا در لايه هاي بيشمار کُره زمين مدفون شده و آنرا نمي يابيم...چرا هر ساختار ژئولوژيک و هر قشر زمين سرشار از چنين اتّصالات نمي باشند؟ تنها بيان داروين در مقابل اين بن بست بزرگ،اينکه ناکافي بودن دلايل فسيل در آن دوران ميباشد.ادّعا کرده بود که اگر ثبت فسيلها دقيقاً بررسي شوند مطلقاً به دلايل فُرمهاي گذر مياني خواهند رسيد. تکامل گرايان با باور به پيشگويي داروين، از اواسط قرن نوزدهم بطور چشم گيري براي يافتن فُرمهاي گذر مياني در چهار گوشه دنيا به بررّسيهاي فسيل پرداختند.در حاليکه،اصلاً به چنين فُرمهاي گذر مياني که با يک حرص بزرگ کاري بررّسي ميشد دسترسي پيدا نشد.تمام يافته هاي بدست آمده از بررسيها و خفّاريها،برخلاف انتضار تکامل گرايان،نشانگر اينست که تمام موجودات يکدفعه و بدون هيچ کم و کاستي و بدون نقص پديدار شده اند.تکامل گرايان با سعي و کوشش در اثبات تئوري خود با دست خودشان تئوريشان را مردود کرده بودند.فسيل شناس معروف انگليسي بنام درک ايگر با اينکه يک تکامل گرا ميباشد اين حقيقت را چنين اعتراف ميکند:مسئله ما اينست که با بررّسي دقيق اطّلاعات ثبت شده فسيلها چه در سطح انواع و يا گروهها باشند بطور دائم با اين حقيقت روبرو ميشويم که با رشد تکامل مرحله اي نبوده بلکه يک دفعه بر روي کُره زمين تشکيل گروهها را ميبينيم.فسيل شناس ديگري بنام مارک سزارنک چنين تفسير ميکند: بزرگترين مانع در اثبات تئوري تکامل براي هميشه اطّلاعات ثبت شده فسيل بوده است... اين اطّلاعات ثبت شده بهيچ وجه آثار فرمهاي گذر مياني داروين را بميان نگذاشته است. نوعها يک دفعه بوجود مي آيند و باز يک دفعه نابود مي گردند و اين حالت غير قابل انتظار،حمايت از اينکه نوعها از طرف پروردگار بوجود آمده اند را ميکند. چرا در طبیعت هیچ گونه بینابینی، و فرم های گذر میانی، قابل مشاهده نیست؟! چرا در طبیعت بیشمار گونه بینابینی که در حال تبدیل شدن به گونه دیگر باشند قابل مشاهده نیست؟ چه لزومی دارد که تکامل گراها بدنبال فسیل باشند؟ آیا در همین مقطع زمانی نبایستی فرم های گذر میانی در طبیعت باشند؟ آیا تکامل گراها در فسیل های کشف شد، به فرم های گذر میانی رسیده اند؟ چگونه محیط فقط یک گونه را به گونه دیگر تبدیل می کند ولی گونه های دیگر که در همان زمان در همان طبیعت بوده اند دچار تغییر نمی شوند؟! آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟! آیا محیط می تواند به صورت گزینشی فقط بر یک جاندار تغییرات را بوجود بیاورد و سایر جانداران را بدون تغییر بگذارد؟ در حقیقت وقتی به گذشته برمی گردیم به هیچ وجه نباید به فسیل مشابه موجودات امروزی برسیم. زیرا وجود فسیل های زنده، نشان می دهد که این موجودات در طی این زمان طولانی هیچ تغییری نکرده اند و ثابت باقی مانده اند و این با فرضیه تکامل مغایرت دارد. منابع: http://www.harunyahya.com/other/farsi/book/evolution_deceit/evolution_deceit_7.php http://www.harunyahya.com/evolutiondeceit04.php بدون تغییر! چرا؟! Magnolia GAR FISH Plectreuridae spider lizard termite چرا هیچ گونه جهشی در طی این زمان طولانی در این جانوران اتفاق نیفتاده است؟! چرا محیط در طی این زمان طولانی هیچ گونه تغییری در این جانوران ایجاد نکرده است؟! اگر محیط و جهش می تواند ایجاد کننده عضو جدید در یک جاندار باشد، پس چرا موریانه در طی این زمان طولانی همچنان کور و نابیناست؟! آیا موریانه نیازی به حس بینایی و شنوایی ندارد؟! چرا محیط و جهش برای این جاندار این عضوهای حیاتی را نمی تواند بسازد؟ خلقت گراها معتقد هستند که موریانه در ۱۰۰ میلیون سال پیش کور و نابینا بوده است و یکصد میلیون سال دیگر هم که بگذرد محیط و جهش و گذر زمان نخواهد توانست برای این جاندار حس بینایی و شنوایی ایجاد کند. از دریا به خشکی این ماهی به نام کوئلاکانت (coelacanths) توسط تکامل گراها به عنوان حلقه گمشده بین ماهیان و دوزیستان معرفی می شود. تکامل گراها می گویند: روزی این ماهی تصمیم می گیرد که در خشکی با باله های خود راه برود و تبدیل به یک دوزیست می شود. در سال ۱۹۳۸ این ماهی در ماداگاسکار دقیقا همانند فسیل های باقی مانده از ان پیدا شد. و مشخص گردید که این ماهی از باله های منحصر به فرد خود برای حرکت عمودی در دریاهایی با عمق بالا (همچون اقیانوس هند) استفاده می کند، نه به عنوان وسیله ای برای راه رفتن بر روی خشکی. همچنین امروزه تعداد زیادی از این ماهی ها در اقیانوس هند زندگی می کنند و جالب است که در طی ۴۰۰ میلیون سال، جهش یا انتخاب طبیعی به هیچ وجه نتوانسته است کوچکترین تغییری در این ماهی ها ایجاد کند و ساختمان بدن آن ها دقیقا مشابه فسیل های بدست آمده از آنها می باشد. بنا به سناریوی تکامل گرایان, ماهیان ابتدا به موجودات دوزیستی تکامل پیدا کرده اند. امٌا همچنان که شما نیز گمان می کنید هیچ دلیلی که این سناریو را اثبات کند وجود ندارد. حتٌی یک فسیل که چنین چیزی را نشان دهد پیدا نشده است. نویسندهً کتاب تکامل و فسیل شناسی مهره داران, تکامل گرای معروف روبرت ل.کارول این حقیقت را " که ما دارای فرمهای فسیلی گذرمیانی ماهیان و دوزیستان نمی باشیم" بدون خواست خودش هم که باشد مطرح می کند.فسیلشنان تکامل گرا بنام کولبرت و مورالس در مورد قرباغه ها سمندرها و سسيلينها که سه گروه دوزیستی می باشند این تفسیر را می کنند: تنها دلیلی بر اینکه موجودات دوزیستی دوران پالئوویک صاحب جدٌ مشترنک هستند نمی باشند. از قدیمیترین قورباغه ها, سمندرها و سیلینهای شناخته شده هیچ فرقی از نمونه های زیستی امروز ندارد و خیلی متشابه هستند. امٌا ۵۰ سال قبل از این به موجودیت فسیلی میان ماهی و دوزیستی باور داشتند. یک فسیل ماهی که سنٌ تقریبی آن ۴۱۰ ملیون سال برآورد شده و نامش را کوئلاکانت گذاشته اند در خیلی از منابع تکامل گرایان قطعاً بفرم یک گذرمیانی معٌرض می شد. تکامل گرایان کوئلاکانت را دارای یک ریهً ابتدائی ساده, یک مغز تکامل یافته, دارای یک سیستم گردش خون و سیستم هضمی آماده به خشکی در آمدن, حتٌی دارای یک سیستم راه رفتن ابتدائی که فرم گذرمیانی می باشد ادٌعا می کردند. این تفسیرها , بدون تردید تا پایان دوران ۱۹۳۰ در میان اهل علم مورد قبول بود. فقط در ۲۲ دسامپر ۱۹۳۸ یک کشف جالبی در اقیانوس هند انجام شد. یک مورد از خانوادهً کوئلاکانت که بعنوان یک فرم گذرمیانی معرٌفی شده بود و ۷۰ ملیون سال پیش نسلش منقرض شده بود بطور زنده از اقیانوس بدست آمده بود! بدون تردید یک چنین کشفی از نظر تکامل گرایان تاًثیر شک آوری داشت. فسیل شناس تکامل گرا بنام ژ.ل.ب.اسميت گفته بود: " اگر با دایناسور روبرو می شدم اینقدر تعجٌب نمی کردم" یک راهکار ساده و عملی برای تکامل گراها وجود دارد. در حقیقت با توجه به اینکه این ماهی در دسترس می باشد لذا تکامل گراها می توانند بررسی کنند که آیا این ماهی می تواند در خشکی زنده بماند و برای این کار کافی است به طور عملی این موضوع را بررسی کرده و نتایج آزمایش خود را منتشر کنند. البته شاید تکامل گراها می دانند که این ماهی خارج از آب زنده نخواهد ماند! منابع: http://www.halleethehomemaker.com/2011/03/creation-lazarus-taxa-come-forth/ پرواز برای چه؟ تکامل گراها می گویند: خزندگان بزرگ خیلی زود از بین رفتند و برخی از آن ها کوشیدند که به پرواز درآیند ( شاید به علت فرار از دست رقیبان بزرگ ) . سپس خزندگانی پیدا شدند که می توانستند به یاری پر و بال، پرواز کنند . این جانوران به پرندگان امروزی تبدیل شدند . اما حشرات اولين موجوداتي بوده اند كه بال داشته اند. بهر حال باید تکامل گراها دلیلی برای پرواز پیدا کنند: 1- چیزی در آسمان بوده است و این جانورانی که روزگاری در زمین بوده اند می خواسته اند به چیزی که در آسمان وجود دارد برسند...( اما در لحظه شروع هنوز چیزی در آسمان نیست که بخواهند به آن برسند.... حشرات برای چه بال در آوردند و می خواستند که به چه برسند؟!)2- از دست چیزی که در زمین بوده است به اصطلاح فرار می کرده اند.... مثلا مارمولکی برای فرار از دشمنش بال در می آورد و شروع به پرواز می کند... اما آیا این تعقیب و گریز در میان جانوران، زمان مشخصی دارد؟! اما سوالات زیر بوجود می آید: ۱- آیا نیاز باعث ایجاد عضو جدید می شود؟! 2- آیا نیاز و آن هم نیاز حیاتی، به یک جاندار فرصت تغییرات را در دوران حیاتش می دهد ؟ آیا امکان انتقال این تغییرات به فرزند وجود دارد و یا قبل از اینکه زادولد کند آن نیاز حیاتیُ نابودش می کند؟ ۳- آیا جهش می تواند یک عضو جدید ایجاد کند؟ (میلیاردها انسان وجود دارد آیا انسان بال دار دیده اید؟به طور کلی تر ....آیا انسانی که عضو جدیدی داشته باشد دیده اید؟ ... آیا میلیاردها انسان، احتمال وقوع را نباید افزایش بدهد؟) ۴- آیا فرار از رقیبان و دشمنان ، چیزی است که محدوده زمانی مشخصی داشته باشد؟! ۵- بعد از اینکه پرندگان و حشرات در آسمان پرواز کردند.... طبیعتا سایر جانوران از آن زمان می بایست دلیل بیشتری برای پرواز داشته باشند تا بتوانند آنها را شکار بکنند.... پس لذا جانوران زیادی در خشکی (در طی این فاصله زمانی) می بایست در حال تلاش برای پرواز باشند. آیا مارمولکی که بال در آورده باشد در طبیعت وجود دارد؟ چرا هیچ جانوری دیگر در حال تلاش برای رفتن به آسمان نیست؟ پر پرندگان بزرگترین مشکل دارونیسم ها می باشد. چرا و چگونه پر پرندگان بوجود آمد؟! آیا مکانیزم پرواز به این سادگی است؟! پرواز در آسمان یک مکانیزم بسیار پیچیده است که نیازمند یک طراح بینهایت هوشمند می باشد. اينکه پاهاي جلوي خزندگان چطور در نتيجه موتاسيون تبديل به بال ميشود از سوالاتي است که تا کنون اصلاً توضيحي نداشته است.غير از اين فقط داشتن بال براي موجودات خُشکي که به پرندگان تبديل شوند کافي نميباشد. بعنوان مثال ساختار استخواني پرندگان خيلي سبکتر از ساختار استخواني موجودات خشکي ميباشد ششهايش خيلي متفاوت چه از نظر کارکرد و چه از نظر ساختار مي باشد. ساختار اسکلتي و ماهيچه اي متفاوتي دارند و سيستمهاي گردش خون و قلب بسيار تخصصّ يافته دارند. اين مکانيزمها يواش يواش يکجا جمع نميشوند بنابراين تئوري تبديل موجودات خُشکي به پرندگان چيزي جُز سفسته نمي باشد. ششهایی مخصوص پرندگان: ششهای پرندگان دارای ساختاری کاملا متفاوت با خزندگان و پستانداران می باشد. ششها در پرندگان دارای ساختار " flow-through " می باشد اما در خزندگان ساختار ششها به صورت " in-out " می باشد. ششهای پرندگان به صورتی می باشد که هوا از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می شود. یعنی مجرای ورودی و خروجی متفاوت می باشد. اما در خزندگان و پستانداران، ششها به گونه ای است که از همان مجرایی که هوا وارد ششها می شود از همان مجرا نیز خارج می شود. یعنی مجرای ورودی و خروجی یکسان می باشد.   مکانیزم تنفس در پرندگان کاملا متفاوت با خزندگان و پستانداران است. یک پرنده کوچک می تواند در دقیقه نزدیک ۲۵۰ بار تنفس کند. تا عمل اکسیژن رسانی به بافت های بدن در حین پرواز و در نتیجه مصرف زیاد انرژی تامین شود. آیا تا کنون مرغ یا خروس یا شتر مرغی را دیده اید که بتواند پرواز کند. تکامل گراها می توانند با به پرواز در آوردن یک مرغ نظریه خودرا ثابت کنند: آیا نباید یکی از این جوجه مرغ ها، در اثر جهش شرایط لازم برای پرواز را داشته باشد؟! چرا از بین این همه جوجه حتی یکی هم نمی تواند پرواز کند؟ منابع: http://creation.com/the-evolution-of-feathers-a-major-problem-for-darwinism http://creation.com/fancy-flying-from-advanced-aeronautics http://creation.com/birds-fliers-from-the-beginning http://www.answersingenesis.org/creation/v26/i1/planes.asp#lung http://www.answersingenesis.org/articles/nab/did-dinosaurs-turn-into-birds صفات اکتسابی داروین به اشتباه فکر می‌کرد که ویژگی‌های به ارث رسیدنی محصولی از استفاده یا عدم استفاده بوده، و اینکه ویژگی‌هایی که توسط یک سیستم حیاتی در طول حیاتش کسب می‌شود به فرزندانش منتقل می‌شود. داروین به دنبال مثالهایی مانند پرندگانی که از روی زمین تغذیه می‌کنند پاهای قوی تری به خاطر تمرین بدست می‌آورند، و بال‌های ضعیف تری به دلیل پرواز نکردن بدست می‌آورند تا آنجا که بطور مثال شتر مرغ اصلاً پرواز نمی‌توانست بکند، بود. این اشتباه «به ارث رسیدن ویژگی‌های کسب شده» خوانده می‌شود و بخشی از نظریه قلب ماهیت گونه‌ها بود که در سال ۱۱۱۸ هجری شمسی توسط ژان لامارک ارائه شد. در اواخر قرن۱۹ میلادی این نظریه به لامارکیسم شهرت یافته بود بیان می‌کرد که ویژگی‌های کسب شده توسط یک سیستم حیاتی در طول حیاتش قابل به ارث رسیدن هستند. داروین پیشنهاداتی غیر موفق ارایه داد که سعی در توضیح نحوه عملکرد نظریه لامارکیسم داشت . در سال ۱۲۵۹ هجری شمسی، آزمایش‌های آگوست ویسمن نشان داد که تغیراتی که در یک شخص به دلیل استفاده یا عدم استفاده به وجود می‌آیند نمی‌توانند به ارث برسند. این باعث شد که نظریه لامارکیسم طرفدارانش را به تدریج از دست بدهد. نظریه لامارک بیان می کند موجودات زنده از هر عضوی که بیشتر استفاده می کنند ان عضو قویتر میشود و رفته رفته تخصص یافته تر میشود و از هر عضوی که کمتر استفاده شود یا استفاده نشود ان عصو ضعیف شده یا در طول زمان از بدن ان موجود حذف میگرددبهطور مثال یک بوکسور که از دستهای خود زیاد استفاده می کند دستان قویتر و درشتتری نسبت به دیگران داردیا پاهای فوتبالیستها قویتر است یا بسگتبالیستها قد بلندی دارند به نظر لامارک چون از این اندامها بیشتر استفاده میکنند ان اندام قویتر شده است لاماک مثال میزند که قد زرافه ها اول به بلندی قد زرافه های کنونی نبوده است یعنی به مرور زمان بر اثر بالا کشیدن بدن برای خوردن برگ های بالای درختان نسل به نسل بر قد زرافه افزوده شده است یا مارها نیز مانند موجودات شبیه به خود پا داشته اند اما هیچگاه مار برای حرکت از پاها استفاده نکرد و پا از بدن مارها حذ ف شد. قسمت دوم نظریه لامارک می گوید این صفت اکتسابی قابل انتقال به نسل بعد است. بهتر است برای یادگیری این بخش ابتدا چند واژه را توضیح بدهم. صفات یا اکتسابی هستند یا ارثی، صفات اکتسابی را در اثر گذر زمان خودمان کسب میکنیم اما صفات ارثی از پدر یا مادر به ما به ارث میرسند مانند رنگ پوست و چشم . انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسل‌های پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی می‌شود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش می‌دهند . این فرایند از مکانیسم‌های کلیدی تکامل محسوب می‌گردد. درون یک جمعیت از موجودات زنده، تنوع ژنتیکی سبب می‌شود که در زیستگاه کنونی آن جمعیت، بعضی از افراد گروه برای بقا و زاد و ولد احتمال موفقیت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. انتخاب طبیعی یکی از بنیان‌های اساسی زیست شناسی است. این واژه توسط چالز داروین در کتاب معروفش "اصل انواع"یا " خاستگاه گونه ها" در سال ۱۸۵۹ معرفی شد. بررسی علت دراز شدن گردن زرافه ها: لامارک بر این عقیده بود که صفات اکتسابی میتوانند به نسل های بعدی منتقل شوند یعنی اگر زرافه ای در طول عمرش 3 سانتیمتر بر طول قدش(افزایش قد نسبت به والدین خود در سن مساوی) اضافه شود در موقع به دنیا امدن فرزندش قد فرزند 3 سانتیمتر نسبت به روز اول تولد خودش بلند تر خواهد بود.و این افزایش قد در نسل های بعدی نیز صورت می گیرد و قد زرافه طی سالیان درازی به این حد میرسد. لذا لامارك معتقد است كه تغير گونه ها نتيجه بر هم كنش بين آنها و محيط اطرافشان است . اصول نظزيه لامارك عبارتند از :1- موجودات زنده ذاتاً استعداد سازش با محيط دارند . 2- سازش موجودات زنده در جهت افزايش توان حياتي و كارايي آنهاست . 3-صفات اكتسابي تبديل به صفات ارثي مي شوند . نظريه لامارك در مورد پيداش زرافه هاي گردن دراز شامل مراحل زير است : 1-گردن اجداد زرافه كوتاه بود و آنها براي رسيدن به برگ درختان مرتباً گردن خود را بالا مي كشاندند . 2- زرافه هاي نسل بعدي هم به دليل كاهش گياهان سطح زمين مجبور بودند گردن خود را بالاتر بكشند و همين كوشش موجب افزايش طول گردن آنها شده است و اين سازش هر بار به نسل بعد منتقل مي شد (ارثي شدن صفات اكتسابي ) و سرانجام تجمع اين سازشها در طول نسل هاي مكرر موجب پديد آمدن زرافه هاي كنوني با گردن هاي دراز شده است . نظريه داروين در مورد پيدايش زرافه هاي گردن دراز شامل مراحل زیر است : 1- اجداد زرافه هاي امروزي در گذشته هاي دور احتمالاً گردنهايي به طول نامساوي داشتند و اين تفاوتهاي ژنتيكي (ارثي) بوده است يا به عبارتي تفاوتهاي فردي بين افراد يك گونه بوده كه منشاء ژنتيكي داشته اند .( هر چند داروين نتوانست علت اين تفاوتهاي فردي را توضيح دهد ) 2- رقابت و انتخاب طبيعي سبب پيروزي نسل زرافه هاي گردن دراز كه در استفاده از منابع موفق تر از گردن كوتاه ها بوده اند شد. 3- تا آنكه بالاخره فقط زرافه هاي گردن دراز باقی ماندند . امروزه نظریه لامارک بدلیل ضعف هایی که دارد رد شده است . البته دانشمند بنام ویسمن این کار را انجام داد او با ازمایشهای خود بر روی چند نسل موش متوجه شد . صفات اکتسابی هیچگاه قابل انتقال به نسل بعدی نیستند. ولی اشتباه لامارک در این بود که بر خلاف عقیده او صفات اکتسابی به ارث نمی‌رسند . یکی از تلاشهای آزمایشی مشهور که لامارکسیم را باطل ساخت، به‌وسیله واهیمان، زیست شناس قرن ۱۹ صورت گرفت، که نشان داد از تولید مثل موشهایی که دمشان را بریده‌اند، موشهای دارای دم طبیعی ایجاد می‌شود. البته برای رد نظریه لامارک مثال: قوس کف پای انسان، را می زنم. انسان ها بر اساس نظر تکامل گراها: 5.4 میلیون سال است که بر روی پا های خود راه می روند. با این همه فشاری که بر قوس کف پای انسان در طول زندگی اعمال می شود طبیعتا حتی اگر یک میکرون این قوسی کم شود و این به فرزندان منتقل شود لذا در طی زمان 5.4 میلیون سال انتظار می رود که این قوسی به طور کامل از بین برود. اما چرا چنین نشده است؟ چگونه است که تلاش زرافه برای رسیدن به برگ های بالایی درختان باعث دراز شدن گردنشان شده است. اما این همه فشاری که بر روی قوس کف پای انسان وارد می شود نتوانسته است که قوس کف پای انسان را از بین ببرد؟! در مورد نظریه داروین نیز این سوال مهم پیش می آید که تناسب بین اعضای بدن همیشه وجود دارد. یک انسان بلند قد تمام اعضای بدنش به طور متناسب بلند تر است و اینگونه نیست که این تناسب وجود نداشته باشد. آیا در بین میلیاردها انسانی که وجود دارد انسانی که گردنش به طور غیر متناسب بزرگ تر باشد دیده شده است. آیا در بین موجودات یک گونه تا کنون دیده اید که تعدادی از آن ها دارای گردن بلند و تعدادی دیگر با گردن کوتاه متولد بشوند تا در شرایطی که رقابت بوجود بیاید گردن بلندها در رقابت برای بقا پیروز شوند؟! چرا فقط گردن زرافه ها دراز شده است و گردن هیچ حیوان دیگری دراز نشده است. بزها نیز از برگ درختان تغذیه می کنند، پس چرا بزهای گردن دراز در این رقابت باقی نمانده اند؟! از طرف دیگر گردن یک عضو است که در طول قد در مقایسه با سایر اعضای بدن نقش بسیار کمی دارد. به این معنا که طبیعتا زرافه هایی که دارای پاهای بلند تر بوده اند می بایست در این رقابت پیروز می شده اند، نه آنهایی که دارای گردن کمی بلند تر بوده اند. همانطور که ملاحظه می فرمائید: نه نظریه لامارک و نه نظریه داروین، هیچکدام نمی تواند حتی دراز شدن گردن زرافه را توجیح کند. براستی وقتی تکامل قادر به پاسخ گویی به سوال ساده ای همچون علت افزایش گردن زرافه ها نیست. چگونه می تواند مکانیسم پیچیده حیات را پاسخ گو باشد. عدم امکان آمیزش! چرا؟! نقل قولی از یک پروفسور تکامل گرا: فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد. مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرید و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد. این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته ‌زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه می‌دهد. فکر می‌کنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزه‌ها می‌رسیم. بر طبق سخن شما هر نسلی می بایست با نسل قبلی بتواند آمیزش کند، تا امکان ایجاد نسل جدید وجود داشته باشد. و البته که این زنجیر می بایست پیوسته و فاقد هرگونه انفصال و جدایی باشد. مطمئنا در انتهای این زنجیر به یک مادر بزرگ مشترک می رسیم که از این مادر بزرگ، دو فرزند کاملا متفاوت بوجود آمده است که نتها خودشان بلکه نسل های بعد از آنها نیز نمی توانند با هم آمیزش کنند!!! اما چطور این مادر بزرگ مشترک، دوکاره(انسان ساز و شامپانزه ساز) شده است و در طی این مدت طولانی ۵.۴ میلیون سال، هیچ کدام از این مادر بزرگ ها دیگر دوکاره نبوده اند تا شاهد دهها گروه انسان مختلف باشیم که هر گروه تنها بتواند با افراد همان گروه، آمیزش کند! تکامل گرا ها می گویند در 5.4 میلیون سال پیش ، انشعابی در نیای مشترک اتفاق می افتد و یکی از این انشعاب ها به شامپانزه امروزی و یکی از آنها به انسان امروزی ختم شده است. مفهوم این سخن این است که اگر ما نسل انسان و شامپانزه را به عقب ببریم به یک نقطه مشترک (نیای مشترک) می رسیم. طبیعتا می بایست این نقطه مشترک یک عضو (پدر و مادر یا حداقل مادر) باشد. به همین دلیل تکامل گراها می گویند انسان و شامپانزه پسر عموهای هم هستند. وقتی گفته می شود که انسان و شامپانزه دارای نیای مشترک هستند این بدان معنی است که اگر: نسل انسان و نسل شامپانزه را به عقب ببریم نهایتا این دوشاخه به یک نقطه مشترک (جد مشترک-نیای مشترک) می رسند. که به این نقطه مشترک: " انشعاب بزرگ" می گویند. این نقطه مشترک نهایتا یک عضو(یا اعضائی) است که می بایست دارای اولاد(progeny) و فرزندانی باشد که یکی از این فرزندان به شامپانزه امروزی و فرزند دیگر به انسان امروزی ختم می شود. یعنی نهایتا انسان و شامپانزه می بایست در این عضو (پدر و مادر(parent) یا حداقل مادر) اشتراک داشته باشند و در این حالت باید بپذیریم که این عضو ، دارای فرزندانی است که این فرزندان آنقدر با هم اختلاف ژنتیکی دارند که امکان آمیزش میان آنها و نسل های بعد از آنها وجود ندارد و این موضوعی کاملا غیر ممکن است.سوال این است : آیا انسان و شامپانزه می توانند با هم آمیزش بکنند؟ اگر می توانند آمیزش (به صورت آزمایشگاهی یا طبیعی) بکنند، نام این گونه بینابینی چیست؟ اگر نمی توانند آمیزش بکنند دلیل این موضوع چیست؟ مطمئنا تکامل گراها نمی توانند دلایل محیطی را عامل این عدم آمیزش بدانند، زیرا در طی این زمان (5.4 میلیون سال از نقطه انشعاب) هیچ گونه تغییری در انسان ها بوجود نیامده است. و تمام انسان های روی زمین می توانند با هم آمیزش کنند(گذر زمان و محیط های مختلف)... مثلا یک ایرانی می تواند با سرخ پوست آمریکایی و یک ژاپنی می تواند با سیاه پوستان و یک اروپایی می تواند با یک مصری آمیزش کند. و دارای فرزند شوند. در حقیقت تمام انسان های روی زمین که در نقاط مختلف زندگی می کنند به قول تکامل گراها، اعضای انشعابی هستند که در ۵.۴ میلیون سال پیش ایجاد شده است. و این انسان ها که در شرایط مختلف محیطی قرار داشته اند و علارغم گذر زمان ۵.۴ میلیون سال از نقطه انشعاب، محیط به هیچ وجه نتوانسته است کوچکترین تاثیری بر روی آمیزش بگذارد و اکنون تمام این انسان ها می توانند با هم آمیزش کنند. شامپانزه ها نیز در همان فاصله زمانی و در همان طبیعت و محیط بوده اند و امروزه همه شامپانزه ها می توانند با هم آمیزش کنند و داری فرزند شوند، لذا محیط در این فاصله زمانی نتوانسته است بر آمیزش شامپانزه ها نیز تغییری ایجاد کند. بنابراین وقتی انسان و شامپانزه نمی توانند با هم آمیزش کنند و گونه بینابینی را بسازند لذا این عدم آمیزش می بایست در نقطه انشعاب بوجود آمده باشد، یعنی از یک عضو (مادر) دو فرزند کاملا متفاوت زائیده شود که نتنها خودشان بلکه نسل های بعد از آن ها هم نتوانند با هم آمیزش کنند که این موضوعی کاملا غیر ممکن است.اگر عامل محیطی باعث این تغییر نیست و این تغییر در نقطه انشعاب بوجود آمده است. این موضوع چگونه امکان پذیر است که از یک مادر دو فرزند(نسل انسان و نسل شامپانزه) بوجود بیاید که نتنها این فرزندان نمی توانند با هم آمیزش کنند بلکه امکان آمیزش نسل های بعدی هم وجود نداشته باشد. آیا امکان پذیر است که از یک عضو (مادر) ، دو فرزند متفاوت بوجود بیاید؟ و چرا این اتفاق فقط و فقط یک بار اتفاق افتاده است. چرا انسان و شامپانزه مانند جدشان (نیای مشترک ) دوکاره (انسان ساز و شامپانزه ساز) نبوده اند. چرا نباید این انشعاب بارها و بارها و در نقاط مختلف کره زمین اتفاق بیفتد تا ما شاهد وجود گونه های بینابینی و ده ها گروه انسان مختلف باشیم. چرا این اتفاق فقط و فقط یک بار افتاده است؟ تفاوت در تعداد کروموزوم ها! بدن يک حيوان از ميليون‌ها واحد به‌نام سلول ساخته شده است. هر سلول دارى يک هسته است که جنس آن از پروتوپلاسم است و دور هسته را سيتوپلاسم فرا گرفته و سيتوپلاسم به‌وسيلهٔ ديوارهٔ سلول احاطه شده است. زندگى هر حيوانى از يک سلول شروع مى‌شود، اين سلول تقسم شده و دو سلول ايجاد مى‌کند و تقسيمات ادامه پيدا مى‌کند تا اينکه گروهى از سلول‌ها را که بافت‌ها و ارگان‌هاى مختلف بدن از آنها به‌وجود مى‌آيند، تشکيل مى‌دهد در داخل هسته اجسام نوارى شکلى وجود دارند که کروموزوم ناميده مى‌شود کروموزوم‌ها به دو دسته تقسيم مى‌شوند کروموزوم‌هاى جنسى (Sexchromosome) و کروموزوم‌هاى بدني(Autosome) کروموزوم‌ها در سلول‌ها به‌صورت جفت بوده (به‌جز در سلول‌هاى جنسي) و تعداد آنها در يک سلول بدنى يک گونه عدد ثابتى است. در جدول زير تعداد کروموزوم‌هاى حيوانات مختلف، گیاهان و انسان نشان داده شده است. کروموزوم‌ها دوبه‌دو لنگه و نظير يکديگر هستند، يعنى هر کروموزوم صاحب يک لنگه همتاى خود است که به آن جفت همولوگ گفته مى‌شود کروموزوم‌ها در فعاليت حياتى و مخصوصاً در انتقال صفات ارثى اهميت به‌سزائى دارند. در روى هر کروموزوم تعداد زيادى برجستگى‌هاى کوچک قرار داد که ژن ناميده مى‌شود و اين ژن‌ها مسؤل انتقال صفات از والدين به فرزندان مى‌باشد. هر ژن در روى کروموزوم محل معينى را اشغال مى‌کند که در اصطلاح به آن جايگاه ژن يا لوکوس (Locus) گويند. به فرم‌هاى مختلف يک ژن يک در روى کروموزوم‌‌هاى همولوگ نقاط مشابهى را اشغال مى‌نمايند آلل (Allele) گويند. هر حيوانى داراى صفات متعددى است، رنگ اندازه بدن، شاخدار و يا بى‌شاخ بودن، اينها تعداد کمى از صفاتى هستند که از والدين به اولاد منتقل مى‌شوند. اين صفات به‌وسيلهٔ ژن‌ها کنترل مى‌شوند. ژن‌ها مولکول‌هاى بسيار ريز و پيچيده‌اى هستند که در روى کروموزوم‌ها قرار دارند و هر حيوانى حاوى هزاران جفت ژن است که نصف آن از پدر و نصف ديگر آن از مادر به ارث رسيده است و مجموعاً ژنوتيپ حيوان را تشکيل مى‌دهد. ژنوتيپ مشخص‌کننده حدود قابليت عملکرد حيوان در صفات مختلف است. هرجفت ژن تعدادى از صفات را کنترل مى‌کند. بعضى از صفات توارث‌پذيرى زيادى دارد ولى در بعضى ديگر توارث‌پذيرى کم است. اگر صفتى توارث‌پذيرى زيادى داشته باشد اصلاح آن صفت در حيوان به‌سرعت انجام خواهد گرفت و برعکس براى صفاتى با توارث‌پذيرى کم اصلاح به‌کندى پيشرفت خواهد داشت؛ به‌عبارت ديگر، براى بهبود چنين صفاتى احتياج به توليد نسل‌هاى زيادى است تا يک صفت به‌صورت قوى درآيد. در شکل زیر کروموزوم انسان (HUMAM=H) و شامپانزه (CHIMPANZEE=C) در کنار هم نشان داده شده و با هم مقایسه شده اند. همه خانواده میمونها از جمله: شامپانزه و گوریل و اورانگوتان، دارای ۲۴ جفت کروموزم هستند و انسانها دارای ۲۳ جفت کروموزم می باشند، به عبارت دیگر انسانها دو تا کروموزوم کمتر دارند. چهار حالت وجود دارد: 1- انسان ها دو کروموزوم از دست داده باشتد. 2- خانواده میمونها دو تا کروموزوم جدید بدست آورده اند. 3- یکی از کروموزوم های انسان ها به دو قسمت تقسیم شده باشد(این حالت منطقی تر است، زیرا از حالت انسان به شامپانزه می رسیم. یعنی از حالت کامل تر به یک حالت ناقص تر... اما چون اورانگوتان نیز 24 جفت کروموزوم دارد این حالت رد می شود(زیرا اورانگوتان زودتر منشعب شده است)4- دو تا از کروموزوهای شامپانزه به هم وصل (fusion) شده باشند.(این فرضیه تکامل گرا ها می باشد) این فرضیه وجود دارد که در خانواده میمونها، ۲۴ کروموزم وجود داشته و در انسانها ۲ تا از کروموزم‌ها ادغام شده و انسانها ۴۶ کروموزم به جای ۴۸ تا دارند. یکی از دلایل ارائه شده برای اثبات این فرضیه این است که اگر کرومزمهای شماره ۲ میمونها را کنار هم بگذاریم کاملا شبیه کروموزوم شماره ۲ انسان است. اما آیا این فرضیه درست است یا خیر و آیا این ادغام به یکباره صورت گرفته و یا بصورت تدریجی صورت گرفته است. در حقیقت ثابت می کنیم که این فرضیه چقدر بی پایه و اساس است. تکامل گراها با بیان این سناریو، قصد دارند علت تفاوت در تعداد کروموزوم های انسان و خانواده میمونها را ثابت کنند. اما این اتصال که البته کاملا اجباری است، آیا الزاما مفید هم می تواند باشد؟! اما چرا می بایست این ادغام صورت گرفته باشد؟! چه عاملی محیطی باعث این ادغام شده است؟! مگر کروموزوم ها حاوی اطلاعات و نقشه بدن جانوران نیستند؟ پس این اتصال و ادغام مانند آن است که مطالب قسمتی از یک متن کتابی را برداشته و در ادامه متن دیگر قرار بدهیم. آیا در نتیجه این جابجایی، بازهم اطلاعات موجود در آن کروموزوم معنی و مفهومی خواهد داشت؟ خروجی این تغییر در اطلاعات، که به صورت اتفاقی بوده است در بدن آن جاندار چه تغییرات نابهنجاری را بوجود خواهد آورد. بیایید فرض کنیم که چنین ادغامی اساسا امکان پذیر باشد، اما آیا این ادغام تصادفی و البته اجباری، می تواند مفید هم باشد؟! و یا فقط یک سناریو تخیلی برای توجیه اختلاف بین تعداد کروموزوم ها می باشد. اگر محیط و زمان باعث این ادغام شده است پس حتما می توان این دو کروموزم را در آزمایشگاه نیز با هم ادغام کرد؟ آیا تا کنون تحقیقاتی در این خصوص انجام شده است. بر اساس نتایج این تحقیقات آیا دانشمندان این ادغام را امکان پذیر می دانند؟ بر اساس آخرین تحقیقات پرفسور جری برگمن که در آپریل 2011 صورت گرفته است و در نشریه کریشن منتشر شده است(April 2011 Journal of Creation.) نشان می دهد که این سناریو امکان پذیر نمی باشد. منابع: http://www.icr.org/article/new-human-chimp-chromosome-2-data-challenge/ کروموزوم حضرت آدم یا حضرت نوح! اسپنسر ولز متولد سال 1969 در جورجیا ایالات متحده آمریکا می باشد. ولز دکترایش را در زمینه بیولوژی در سال 1994 از دانشگاه هاروارد گرفته است. ایشان مدیر پروژه ژنوگرافیک می باشد که در زمینه مهاجرت انسانها کار می کند بر اساس اطلاعات موجود در دی ان ای روند مهاجرت انسان در نقاط مختلف جهان را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند. According to Wells, one group took a southern route and populated southern India and southeast Asia, then Australia. The other group, accounting for 90% of the world's non-African population (some 5 billion people as of late 2006), took a northern route, eventually peopling most of Eurasia (largely displacing the aboriginals in southern India, Sri Lanka and Southeast Asia in the process), North Africa and the Americas. Wells also wrote and presented the PBS/National Geographic documentary of the same name. By analyzing DNA from people in all regions of the world, Wells has concluded that all humans alive today are descended from a single man who lived in Africa around 60,000 - 90,000 years ago, a man also known as Y-chromosomal Adam ولز با آنالیز دی ان ای انسانهای مختلف که در نقاط مختلف زندگی می کنند نشان داده است که تمام انسانهایی امروزی از نسل یک فرد (man) که حدود 60 تا 90 هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده است می باشند. این فرد را کروموزوم y آدم،می شناسند. در نمودار زیر می توانید انشعاب شدن کروموزوم های جنسی تمام انسان های امروزی را از این فرد (آدم) ببینید. کروموزوم جنسی تمام مردم نقاط دنیا که زیر شاخه هایی از y-cocromosom adam هستند در نمودار درختی نشان داده شده است. یعنی چیزی که خلقت گراها ادعا می کنند. چگونه است که تکامل گراها 5.4 میلیون سال پیش از انشعاب انسان از نیای مشترکش با شامپانزه سخن می گویند اما تمام افراد این انشعاب در طی فاصله زمانی 5.4 میلیون سال تا 90 هزار سال به طور کامل از بین رفته است. (یعنی تمام افرادی که در این انشعاب که قرار است انسان های امروزی را بسازند مرده اند و فقط یکی باقی مانده است!) . در حقیقت می بایست : تنها و تنها یک نفر ار این انشعاب به صورت کاملا گزینشی باقی مانده باشد تا تمام انسان های امروزی از آن منشعب شوند؟ آیا این شبیه به یک جوک خنده دار نمی باشد؟وقتی کروموزم جنسی تمام انسان های امروزی از یک کروموزوم منشعب شده است نشان می دهد که تمام انسانهای امروزی می توانند بدون هیچ محدودیت ژنتیکی خاصی آمیزش کنند. یعنی اسکیموها می توانند با سیاه پوستان آفریقایی و سرخ پوستان آمریکایی با ژاپنی ها و ... آمیزش کنند. این یعنی اگر تمام این انسان ها از 5.4 میلیون سال پیش منشعب شده اند لذا تمام شرایط محیطی در این فاصله زمانی نتوانسته است بر آمیزش تاثیر بگذارد. لذا این عدم امکان آمیزش میان انسان و شامپانزه می بایست در نقطه انشعاب بوجود آمده باشد . یعنی از یک مادر دو گونه متفاوت زائیده شده باشد که نتنها خودشان بلکه نسل های بعد از آنها نمی توانند با هم آمیزش کنند که این چیزی غیر ممکن است. اینکه تمام انسان های کره زمین از یک فرد منشعب شده اند نکته بسیار با اهمیتی می باشد... چرا که این سوال پیش می آید: که چگونه است از تمام انسان هایی که در فاصله زمانی 5.4 میلیون سال تا 90 هزار سال قبل زندگی می کرده اند تنها یک نفر باقی می ماند؟! (دقت کنید حتی انشعاب تمام انسان ها از یک کروموزوم نیز بزرگ ترین چالش بی خدایان خواهد بود. چرا که در فاصاه 90 هزار ساله انشعاب های مختلفی از کروموزوم در نقاط مختلف زمین بوجود آمده است. پس چرا در فاصله 5.4 میلیون سال تا 90 هزار سال هیچ انشعابی اتفاق نیفتاده و یا انشعاب ایجاد شده و تمام آنها مقطوع نسل شده اند و همه انسان های امروزی از یکی از این انشعاب ها و البته فقط از یک فرد بوجود آمده اند؟!) Y-MRCA) is the theoretical most recent common ancestor (MRCA) from whom all living people are descended patrilineally (tracing back along the paternal lines of their family tree only). All living humans are descended matrilineally from Mitochondrial Eve who is thought to have lived about 200,000 years ago. Y-chromosomal Adam and Mitochondrial Eve need not have lived at the same time. Many studies report that Y-chromosomal Adam lived sometime later than Mitochondrial Eve, around 142,000 years ago [1] and possibly as recently as 60,000 years ago. اما می بایست حضرت آدم و حوا (eve ) در یک زمان زندگی می کرده باشند. اما حوای میتو کندریایی حدود 142 هزار سال قبل از کروموزوم Y آدم زندگی می کرده است. اما این چطور امکان پذیر است؟ پاسخ ساده است: ما فرزند حضرت نوح (ابوالبشر ثانی) هستیم ولی طبیعتا همسر نوح از دختران حضرت حوا می باشد و به همین دلیل است که حوای میتو کندریایی سالیان سال قبل از کروموزوم y آدم زندگی می کرده است. در حقیقت نسل مردان امروزی به حضرت نوح و نسل زنان امروزی به حوا می رسد. در حقیقت به همین خاطر است که حوای میتوکندریایی سال ها قبل از کروموزوم آدم (حضرت نوح) زندگی می کرده است. در حقیقت حضرت نوح پدر تمام انسان های روی زمین می باشد و مادر ما از دختران حوا می باشد که سالیان سال قبل زندگی می کرده است. لذا به همین دلیل است که کروموزوم y آدم و میتوکندری حوا در یک زمان زندگی نمی کرده اند و میتوکندری حوا قبل از کروموزوم آدم بوده است. در حقیقت بهتر است برای اینکه اشتباه نشود y کروموزوم آدم، به y کروموزوم نوح، تغییر کند تا مشخص باشد که چرا حوای میتوکندریایی سالیان سال قبل زندگی می کرده است دو حالت زیر را می توان در نظر گرفت: 1- طوفان نوح منطقه ای بوده است اما با توجه به اینکه در زمان نوح انسان ها هنوز در سطح زمین توزیع نشده اند یک طوفان منطقه ای باعث نابودی تمام انسان ها بغیر از افرادی شده است که در کشتی نوح قرار گرفته اند. به همین خاطر است که تمام انسان های امروزی فرزندان حضرت نوح هستند. 2- طوفان نوح جهانی بوده است. اما یک طوفان جهانی می بایست شواهد زمین شناسی مناسبی که چنین طوفانی را تائید کند داشته باشد. همچنین در این حالت می بایست مقادیر مربوط به ساعت مولکولی و ژنی درست نباشد. (عددهای بیان شده برای حضور حوای میتوکندریایی و آدم رنگین تن) اما در مورد زمان های ارائه شده در این تحقیق دو حالت را می توان در نظر گرفت: 1- فرض کنیم که این زمان ها درست هستند: از دید تکامل گرا: این موضوع تکامل گراها را با یک مشکل بزرگ روبرو می کند. زیرا از نظر تکامل گراها انسان ها از 5.4 میلیون سال پیش از نیای مشترک منشعب شده اند. حال این سوال پیش می آید که چه اتفاقی افتاده است که تمام زن هایی که در طی فاصله زمانی بسیار طولانی ( از 5.4 میلیون سال پیش تا 200 هزار سال پیش زندگی می کرده اند) همه نسلشان منقرض می شود و تمام زن های امروزی فرزندان زنی هستند که تنها در 200 هزار سال پیش زندگی می کرده است؟! این اتفاق چه بوده است که تمام زنها در طی این فاصله زمانی نتوانسته اند دارای فرزندانی در عصر حاضر باشند و تنها یک زن که در 200 هزار سال پیش زندگی می کرده است، مادر تمام زن های امروزی می باشد. این اتفاق که به صورت گزینش تنها یک زن را انتخاب کرده، چه بوده است؟ 5.4 میلیون سال پیش و انشعاب انسان از نیای مشترک ... .. 200 هزار سال پیش و وجود حوای میتوکندریایی این زن (حوای میتوکندریایی) در شکل فوق به رنگ آبی و در ردیف اول نشان داده شده است. همانطور که می بینید تمام زن های امروزی در عصر حاضر فرزندان این زن هستند(همه زنها در ردیف آخر به رنگ آبی هستند). طبیعتا از نظر تکامل گراها می بایست هم عصر حوای میتوکندریایی زن های مختلفی باشند. مطمئنا تعداد این زن ها بسیار زیاد می باشد ( تمام زن هایی که در طی 5.4 میلیون سال پیش تا 200 هزار سال قبل زندگی می کرده اند)، سوال این است که چه اتفاقی می افتد که تمام این زنها نسلشان منقرض شده است و تنها یک زن ، مادر تمام زن های امروزی می باشد. مثل این است که تمام زن هایی که در عصر حاضر زندگی می کنند نسلشان منقرض بشود و میلیون ها سال دیگر همه زن ها فرزندان تنها یک زن باشند که هم اکنون زندگی می کند. لحظه ای تصور کنید که احتمال وقوع چنین چیزی چقدر پائین می باشد. حال همین حوای میتوکندریایی را در نظر بگیرید: طبیعتا 142 هزار سال بعد این مادر دارای فرزندان ذکور زیادی می باشد که زیر مجموعه ایشان هستند. (البته فرزندان ذکور زن های دیگر هم وجود دارند) ، باز همان اتفاق می افتد و تمام مردها نسلشان منقرض می شود و تمام مردان امروزی تنها فرزندن مردی هستند که 60 هزار سال قبل زندگی می کرده است. در حقیقت در شکل فوق بین ردیف اول و ردیف دوم 142 هزار سال فاصله می باشد و از ردیف دوم تا عصر حاضر، 60 هزار سال فاصله می باشد. در ردیف دوم مردی به رنگ آبی وجود دارد که فرزند همان حوای میتوکندیایی است و آدم رنگین تن (Y-chromosomal Adam) نامیده می شود. همانطور که در شکل فوق می بینید تمام مردان امروزی تنها فرزندان این مرد هستند(تمام مردان ردیف آخر به رنگ آبی هستند). سوال این است که چه اتفاقی افتاده است که تمام مردانی که در طی 142 هزار سال قبل تا 60 هزار سال قبل (در مدت 82 هزار سال) زندگی می کرده اند نسلشان منقرض می شود و تمام مردان امروزی فرزند تنها یک فرد هستند که 60 هزار سال پیش زندگی می کرده است؟! این اتفاق چه بوده است که تمام این انسان ها را کشته و یا نسلشان را منقرض کرده است؟! در حقیقت تکامل گراها باید پاسخ بگویند که چگونه است که محیط یگ بار از بین تمام زنها فقط یک زن را انتخاب می کند و هزاران سال بعد نیز از بین تمام مردان فقط یک مرد را به صورت گزینشی انتخاب کرده است. چه عاملی باعث این انتخاب شده است؟! از دید خلقت گرا: در صورت درست بودن زمان های ارائه شده در تحقیق اسپنسر ولز، پاسخ به سوالات مطرح شده از دید یک خلقت گرا بسیار ساده می باشد. زیرا حوای میتوکندریایی همان حوای کتب آسمانی است که همسر حضرت آدم بوده است. و اگر انسان هایی قبل از 200 هزار سال پیش زندگی می کرده اند انسان هایی هستند که قبل از حضرت آدم بوده اند و نسلشان منقرض شده است. (بقره/30) و در طی سالیان سال نسل فرزندان حضرت آدم و حوا افزایش یافته است و یک طوفان منطقه ای باعث نابودی تمام مردان می شود و تنها حضرت نوح و فرزندان ایشان باقی می مانند(صافات آیه 77) و در حقیقت آدم رنگین تن همان حضرت نوح می باشد. و برای اینکه اشتباه نشود بهتر است که:(Y-chromosomal Adam) به (Y-chromosomal Noah) تغییر کند تا مشخص باشد که چرا حوای میتوکندریایی قبل از آدم رنگین تن بوده است. 2- فرض کنیم که زمان ها درست نیستند: از نظر تکامل گراها: در این حالت فرض می کنیم که اصل موضوع ارائه شده درست می باشد ولی فقط زمان ها درست نمی باشد. در این حالت نیز برای تکامل گراها همان سوالات قبلی بوجود می آورد. در حقیقت اگر فرض کنیم حوای میتوکندریایی، همان اولین زنی است که از نیای مشترک در 5.4 میلیون سال پیش منشعب شده است در حقیقت این بار این سوال پیش می آید: که چه اتفاقی می افتد که تمام مردان امروزی از نسل مردی هستند که مادر بزرگ آن انسان، سالیان سال قبل زندگی می کرده است و طبیعتا افراد زیادی هم عصر این فرد زندگی می کرده اند و لذا چه اتفاقی می افتد که تمام مردان هم عصر این مرد ( آدم رنگین تن) می میرند و یا نسل آنها منقرض می شود و تمام مردان امروزی از نسل یک مرد هستند؟! چه اتفاقی برای تمام مردانی که در طی 5.2 میلیون سال در سطح زمین پخش شده اند افتاده است؟ توجه داشته باشید که تکامل گراها نمی توانند ادعا کنند که در اثر جهشی در یک مرد ( آدم رنگین تن ) کروموزومش دچار تغییراتی شده است. زیرا این موضوع نمی تواند بر روی انسانهای دیگر تاثیری بگذارد. در حقیقت تمام مردهایی که هم عصر آدم رنگین تن بوده اند می توانسته اند با زن ها آمیزش کنند و نسل خود را ادامه بدهند. اما چرا چنین نشده است و تمام مردان امروزی از نسل یک مرد هستند! از نظر خلقت گراها: فرض می کنیم که اصل موضوع ارائه شده درست می باشد ولی فقط زمان ها درست نمی باشد. در این حالت، خلقت گرا ها ضمن پاسخ دادن به سوالات مطرح شده به همان روش قبلی، فرصت جدیدی را خواهند داشت: و آن این است که زمان حضور حوای میتوکندریایی و در نتیجه حوا و حضرت آدم، می تواند بسیار قبل تر از آن چیزی باشد که در گذشته تصور می شده است. در این حالت اگر زمان حضور حضرت آدم، بسیار قبل تر باشد امکان وقوع طوفان جهانی نوح بیشتر می باشد. (در فصل دوم به بررسی این موضوع و ارائه نظریه : انقراض دایناسورها توسط طوفان نوح می پردازیم) همانطور که می بینید در هر دو حالت مطرح شده، تکامل با یک چالش بزرگ مواجه می شود. اما نظریه خلقت بر اساس کتب آسمانی، به راحتی به سوالات مطرح شده پاسخ می گوید. همین موضوع به تنهایی برای فروپاشی نظریه تکامل داروینی کفایت می کند. منابع: http://en.wikipedia.org/wiki/Spencer_Wells http://en.wikipedia.org/wiki/Y-chromosomal_Adam http://www.genebase.com/learning/article/55 http://news.nationalgeographic.com/news/2005/06/0624_050624_spencerwells.html http://press.princeton.edu/chapters/i7442.html http://en.wikipedia.org/wiki/Human_Y-chromosome_DNA_haplogroups http://en.wikipedia.org/wiki/Mitochondrial_Eve http://ghoranvaelm.blogfa.com/

آب ها هم می فهمند!

آب ها هم می فهمند! مواظب افکارمان باشیم! 

يك محقق ژاپني با انتشار يافته‌هاي تحقيقات خود مدعي شد كه مولكول‌هاي آب نسبت به مفاهيم انساني تأثيرپذيرند. نظريه اين محقق ژاپني كه تاكنون از سوي مؤسسات علمي فيزيكي و زيست‌شناسي مورد تأييد قرار گرفته است، مبتني بر بررسي نمونه‌هاي فراواني از كريستال‌هاي منجمدشده آب و مقايسه آن با يكديگر است. پروفسور «ايموتو»‌كه يافته‌هاي خود را در سه جلد كتاب ارائه كرده است، معتقد است كه مفاهيم متافيزيكي محيط بر روي تركيب مولكولي آب تأثير مي‌گذارد. اين دانشمند ژاپني كه فارغ‌التحصيل دانشگاه يوكوهاماست، داراي يك مؤسسه تحقيقاتي به نام SHM  در ژاپن است كه امور تحقيقاتي مربوط به كريستاليزه شدن آب را در آنجا انجام مي‌دهد.

بنا بر آنچه در كتاب «ايموتو»  آمده است، ما به مدارك حقيقي دست يافته‌ايم كه نشان مي‌دهد، انرژي ارتعاشي بشر، افكار، نظرات و موسيقي بر ساختار مولكولي آب اثر مي‌گذارد. آب، ماده‌اي بسيار سازگار است، به گونه‌اي شكل فيزيكي آب به آساني با محيطي كه در آن هست، انطباق پيدا مي‌كند و نه تنها از نظر فيزيكي تغيير مي‌كند، بلكه شكل مولكولي آن نيز تغيير مي‌يابد. انرژي يا ارتعاشات محيط، شكل مولكولي آب را تغيير مي‌دهد. از اين جنبه، نه تنها آب توانايي آن را دارد كه از حيث ديداري، محيط خود را منعكس كند، بلكه از حيث مولكولي هم در انعكاس محيط اطراف خود عمل مي‌كند. «ايموتو»، تغييرات مولكولي آب را به وسيله تكنيك‌هاي عكسبرداري و مشاهده ميكروسكوپي به صورت سند و مدرك درآورده است. به اين صورت كه وي قطراتي از آب را به صورت يخ درآورده و سپس آنها را در يك فضاي تاريك ميكروسكوپي مورد آزمايش كه از قابليت‌هاي عكاسي برخوردار بوده، قرار داده است. تحقيقات وي، آشكارا تغيير شكل ساختار مولكول آب را به نمايش گذاشته است و اثر محيط بر ساختار آب را نشان مي‌دهد. 

آقای ایموتو معتقد است نه تنها افکار و رفتار ما، بلکه نوشته‌های ما بر مولکول‌های آب تأثیر گذارند. از نتایج عجیب و در عین حال جالب این دانشمند ژاپنی اینست که اگر به زبان‌های مختلف با آب برخورد شود، همه کلمات زیبا به همه زبان‌های دنیا نتیجه مثبت و همه کلمات زشت به همه زبان‌های دنیا بر روی آب نتیجه منفی می‌گذارند. وی می‌گوید کلمات زیبا یک واکنش زیبا نشان می دهند، اما اگر کلمات زیبا را در کنار هم قرار دهیم واکنش زیباتری نشان داده خواهد شد. ایمتو به این نتیجه رسید که اگر آب را نزدیک گل‌های معطر کنیم مولکول‌های آب سعی می‌کنند که خود را شبیه به آن گل کنند. وی به این نتیجه رسید که همه اختارهای۱۳۲۰ زیبایی که آب در مقابل مثبت‌ها از خود نشان می‌دهد، به صورت شش ضلعی هستند. آب به صورتی زنده و تأثیرپذیر به هر یک از احساسات و اندیشه‌هایمان پاسخ می‌دهد. کاملا روشن است که آب به آسانی، ارتعاشات و انرژی محیطش را به خود می‌گیرد و جذب می‌کند؛ خواه آلوده، سمی یا راکد و کهنه باشد.

خلاصه نظر ایشون اینه که اگه افکار بشری قبل از اینکه آب یخ ببنده متوجه آب بشن، تصاویر میکروسکوپی حاصل از کریستال آب، بسته به اینکه این افکار مثبت یا منفی باشن، زشت یا زیبا خواهد بود. به نظر دکتر ایموتو این تصاویر خوب یا زشت را میشه با استفاده از دعا، موسیقی یا نصب نوشته ای بر ظرف حاوی آب به دست آورد.

نقل قول مستقيم مطلبي از سايت آقاي ماسارو ايموتو:

اين پروژه در اسلام "99 نام خدا" ناميده مي شود. ما اميدواريم كه يك كتاب تصويري از كريستال ها چاپ كنيم كه 99 تا از اسامي خدا را نشان مي دهند، شكل زير نمونه اي از اين است كه اين كريستال ها چطور به نظر مي آيند. از اين كريستال ها 99 تا وجود دارند و ما 2 سال از وقتمان را صرف جمع كردن آنها كرديم ، ما به طور رسمي از "ماسايا" درخواست كرديم كه اين طرح ها را دوباره تصحيح كند و ما اميدواريم كه اين كار تا آخر سال به اتمام برسد. با اين امر من اولين كار خود در دنياي اسلام را به انجام خواهم رساند. فكر كنم نياز دارم خودم را از لحاظ جسمي سالم نگه دارم تا بتوانم اين كار را به اتمام برسانم.

ایموتو با بیان این ‌که در این تحقیق به نتایج ارزنده و عجیبی یافته‌اند، گفت: تلاوت آیه : «بسم الله الرحمن لرحیم» تأثیر عجیبی بر روی بلورهای آب زمزم دارد به طوری که هنگام تلاوت این آیه مبارک حباب‌های زیبایی بر روی آب تشکیل می‌شود. این پژوهشگر ژاپنی تصریح‌ کرد: از بزرگ‌ترین تجاربی که در نتیجه آزمایش بر روی آب زمزم به‌ دست ‌آمده، این است که هنگامی که در کنار ظرفی از آب زمزم آیاتی از قرآن ‌کریم تلاوت ‌‌شود،‌ بلورهایی رمز گونه و زیبا بر روی آن شکل‌ می‌گیرد رئیس مرکز پژوهشی «هادو» با اشاره به این ‌که آب زمزم ویژگی‌های خاصی دارد که تغییر در آن امکان‌پذیر نیست، افزود: این آب ویژگی‌های منحصر به فردی دارد که در سایر آب‌ها یافت ‌نمی‌شود. وی گفت: با توجه به آزمایش‌ها و مطالعات زیادی که بر روی آب زمزم انجام شد، این نتیجه به دست‌ آمد که اگر یک قطره از آب زمزم با هزار قطره آب معمولی مخلوط‌ شود، بلورهای تشکیل‌دهنده آن تغییر شکل‌ داده و خاصیت آب زمزم را پیدا می‌کنند.

http://www.wellnessgoods.com/messages.asp

براستی که هر ذره‌اي در عالم هستي داراي ادراك و درك و فهم و شعور است. همه ذرات عالم هوشمندانه در مقابل خداي خودشان تعظيم و تسبيح مي‌كنند. همه ذرات هستي در محضر خدا هستند و تعبد در مقابل خدا دارند. همه ذرات هستي در ازاي تك تك اتفاقاتي كه در عالم اتفاق مي‌افتد از خودشان واكنش نشان مي‌دهند.

آب خوب و بد را مي‌فهمد. آب زشت و زيبا را مي‌فهمد. آب دعا را مي‌فهمد. آب اهانت و فحش را مي‌فهمد. آب تفاوت قائل است بين فكر مثبت و فكر منفي. آب تفاوت قائل است بين نوشته مثبت و نوشته منفي. آب تفاوت قائل است بين رفتار خوب و رفتار بد. و براي همه اين به صورت هوشمندانه واكنش نشان مي‌دهد.

این حقیقت ثابت شده که آب وسیله ای است که اطلاعات را در خود ذخیره ساخته و از خود عبور می دهد آب هر کجا که باشد، حتی در هوا ، ارتعاشات را جذب و ذخیره می کند. و این را هم در نظر بگیرید که ۷۰ درصد خشکی ها و ۶۰ درصد بدن انسان را آب تشکیل می دهد. پس مواظب باشیم.

* و گفتارتان را پنهان دارید یا آشکار سازید. حتما خداوند به آنچه در سینه هاست داناست. آیا کسی که آفریده نمی داند؟ و اوست که باریک بین و آگاه است. (سوره ملک آیه ۱۳-۱۴)


 

از زمان تا امام زمان(عج)

از زمان تا امام زمان(عج)

از معجزه معراج پیامبر(ص) تا طول عمر حضرت مهدی(ع) 

 

الف) زمان و قوانین نسبیت

مفهوم زمان يکي از اسرارآميزترين مفاهيم در تاريخ فيزيک بوده است و در حال حاضر نيز از مسائل دشوار فيزيک معاصر به‌شمار مي‌رود.  ما مي‌گوييم زمان را با ساعت اندازه مي‌گيريم، اما تنها عقربه‌هاي ساعت را مي‌بينيم نه خود زمان را و عقربه‌هاي ساعت درست مانند موارد مشابه ديگر تنها متغيرهاي فيزيکي هستند. بنابراين به يک معنا ما تقلب مي‌کنيم، زيرا آنچه واقعا مشاهده مي‌کنيم متغيرهايي فيزيکي هستند به عنوان توابعي از متغيرهاي فيزيکي ديگر، اما ما آن را طوري نمايش مي‌دهيم که انگار همه چيز در زمان تغيير مي‌کند.

نسبیت خاص:

 

یکی از جالبترین افکار بشر ، ایده جابجایی در بعد زمان است. البته اگر از یک بعد دیگر به قضیه نگاه کنیم همه ما مسافر زمان هستیم. همین الان که شما این را می‌خوانید، زمان در حول و حوش و به پیش می‌رود و آینده به حال و حال به گذشته تبدیل می‌شود. نشانه‌اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ می‌شویم و می‌میریم. پس زمان در جریان است. آلبرت انیشتن با ارائه نظریه نسبیت خاص نشان داد که این کار از نظر تئوری شدنی است. بر طبق این نظریه اگر شیئ به سرعت نور نزدیک شود گذشت زمان برایش آهسته تر صورت می گیرد. بنابراین اگر بشود با سرعت بیش از سرعت نور حرکت کرد، زمان به عقب برمی‌گردد. مانع اصلی این است که اگر جسمی به سرعت نور نزدیک شود جرم نسبی آن به بینهایت میل می‌کند؛ لذا نمی‌شود شتابی بیش از سرعت نور پیدا کرد. اما شاید یک روز این مشکل هم حل شود.

 

نسبیت عام:

 

نسبيت عام به بررسي دستگاه هاي شتاب دار مي پردازد. ميدان گرانشي نيز يك دستگاه شتابدار است. در دستگاه هاي شتابدار فضا خميده است، زيرا مسير نور هنگام عبور از يك ميدان گرانشي منحني است كه تحت عنوان فضا - زمان مطرح مي شود. لذا فضا-زمان خميده است و هرچه خميدگي بيشتر باشد، ساعت كندتر كار مي كند. يعني در ميدان گرانشي قوي تر، ساعت كندتر است. در شکل زیر برای ساعتی که در ارتفاع قرار دارد و طبیعتا نیروی  گرانشی در آنجا  کمتر است زمان تندتر می گذرد. ولی برای ساعتی که در نیروی گرانشی بیشتر قرار دارد زمان کندتر می گذرد. طبق نظريه نسبيت عام، ساعتي كه در يك ميدان گرانشي قوي تر قرار دارد، كندتر از ساعتي كار مي كند كه در ميدان گرانشي ضعيف تر قرار دارد.

 

 

خمیدگی نور در عبور از کنار یک میدن گرانشی: نیوتن معتقد بود که نور در یک مسیر مستقیم حرکت می کند اما اینشتین نشان داد که اگر جسمی دارای یک میدان جاذبه بزرگ باشد و نور از کنار آن عبور کند دچار انحراف از مسیر مستقیم خود می شود. آلبرت انیشتین می‌گفت که میدان گرانشی شعاعهای نور را منحرف می‌کند، چگونه ممکن بود این مطلب را امتحان کرد. اگر ستاره‌ای در آسمان آن سوی خورشید درست در امتداد سطح آن واقع باشد و در زمان کسوف ، خورشید قابل رؤیت باشد، اگر وضع آنها را با زمانی که فرض کنیم خورشیدی در کار نباشد مقایسه کنیم خم شدن نور آنها مسلم است.  دانشمندان در موقع کسوف در جزیره پرنسیپ پرتغال واقع در آفریقای غربی دیدند که نور ستاره‌ها بجای آنکه به خط راست حرکت کنند در مجاورت خورشید و در اثر نیرو ی گرانشی آن خم می‌شوند و بصورت منحنی در می‌آیند. یعنی ما وضع ستاره‌ها را کمی بالاتر از محل واقعیش می‌بینیم. ماهیت تمام پیروزیهای نظریه نسبیت عام آلبرت انیشتین نجومی بود، ولی دانشمندان حسرت می‌کشیدند که ای کاش راهی برای امتحان آن در آزمایشگاه داشتند. البته اخیرا چندین آزمایش عملی برای آزمون این نظریه به توسط دانشمندان فیزیک و کیهان شناسی ساخته شده است.

 یکی از پیش بینیهای این نظریه آن بود که ساعتها در میدان گرانشی بسیار قوی ، کندتر کار می‌کنند و همچنین نور در میدان گرانشی بسیا قوی ، در مسیر مستقیم خود منحرف می‌شوند.این نظریه توانست به بسیاری از معماهای کیهان شناسی در مورد سیاهچاله ، عمر کرات و سیارات ، انرژی ستاره‌ها و کهکشانها، چگالی جهان و ... پاسخ دهد.

 

ب) سفر به آینده:

در عصر حاضر سفر به آینده از دید بسیاری از دانشمندان امری امکان پذیر است. بسیاری از دانشمندان معتقد هستند:

"اينشتين صد سال پيش با ارائه نظريه نسبيت ثابت كرد كه سفر به آينده امكان پذير است .براى اين كار بايد موشك هايى ساخت كه به سرعتى نزديك سرعت نور برسند كه در حال حاضر از نظر علمى امكان پذير نيست. ولى جاى شكى نيست كه اين مشكل فقط مشكل فناورى است و در آينده توانايى سفر به آينده امكان پذير خواهد بود."

" زمان مانند یک رود در جریان است و اینگونه به نظر می رسد هر کدام از ما در میان این جریان در حرکتیم، اما از دیدگاهی دیگر می توان گفت زمان در مکانهای مختلف سرعت جریان متفاوتی دارد و این کلید اصلی سفر به آینده است. اینشتین برای اولین بار این ایده را که مکانهایی وجود دارند که در آنها سرعت زمان کاهش یا افزایش پیدا می کند، در حدود صد سال پیش مطرح کرد، وی کاملا درست فکر می کرده است. اثبات آن نیز در سیستم ردیابی ماهواره ای زمین یا gps است که آشکار می کند زمان در فضا از سرعت بالاتری برخوردار است و می توان از این اصل برای سفر به آینده استفاده کرد."

 

پارادوکس دو قلوها

 

يكي از آسانترين راه هايي كه نسلهاي آينده مي توانند از آن طريق به آينده سفر كنند حركت با موشك هاي سريع است. اگر نوادگان ما بتوانند موتورهايي طراحي كنند كه بتوانند سرعت را تا كسر قابل توجهي از سرعت نور برسانند باتوجه به پيش بيني هاي نظريه نسبيت هركسي كه سرنشين اين موشك تندرو باشد ديرتر از كساني كه برروي زمين اند پير ميشود. البته لازم به ذکر است که با قرار دادن ساعت های اتمی در هوا پیما های جت این نتایج اثبات شده است و در حد تئوری و نظریه نیست و از نظر تجربی نیز به تائید رسیده است.

 درحقیقت اگر دو انسان دوقلو جدا از هم یکی روی زمین و دیگری در یک فضاپیما که با سرعت نور بین ستارگان حرکت می کند، زندگی کنند، وقتی پس از ۲۰ سال نجومی همدیگر را پیدا کنند، این زمان به سالهای زمینی برابر با  ۲۰۰سال می شود. یعنی اگر این دوقلوها هنگام جدا شدن یکسال داشته باشند، پس از این مدت زمان برادر زمینی ۲۰۱ ساله و برادری که در فضا با سرعت نور سفر می کرد، ۲۱ سال خواهد داشت. درواقع می توان گفت که برادری که با سرعت نور سفر کرده است، به آینده برادر ساکن زمین پرش کرده است.

 

بیشتر دانشمندان بر این عقیده هستند که سفر به آینده به کمک یک پدیده طبیعی صورت می‌گیرد. در این خصوص سه پدیده مد نظر است: سیاهچاله های دوار، کرمچاله‌ها و ریسمانهای کیهانی.

 

سیاهچاله، ماشینی برای سفر به زمان

سیاهچاله‌ها اگر یک ستاره چند برابر خورشید باشد و همه سوختش را بسوزاند، از آنجا که یک نیروی جاذبه قوی دارد لذا جرم خودش در خودش فشرده می‌شود و یک حفره سیاه رنگ مثل یک قیف درست می‌کند که نیروی جاذبه فوق العاده زیادی دارد طوری که حتی نور هم نمی‌تواند از آن فرار کند. اما این حفره ها بر دو نوع هستد. یک نوعشان نمی‌چرخند لذا انتهای قیف یک نقطه است. در آنجا هر جسمی که به حفره مکش شده باشه نابود می‌شود. اما یک نوع دیگر سیاهچاله نوعی است که در حال دوران است و برای همین ته قیف یک قاعده داره که به شکل حلقه است. مثل یک قیف واقعی است که ته آن باز است. همین نوع سیاهچاله است که می تواند سکوی پرتاب به آینده یا گذشته باشد. انتهای قیف به یک قیف دیگر به اسم سفید چاله می‌رسد که درست عکس آن عمل می‌کند. یعنی هر جسمی را به شدت به بیرون پرتاب می‌کند. از همین جاست که می‌توانیم پا به زمانها و جهانهای دیگر بگذاریم.

 

 کرم چاله، ماشینی برای سفر به زمان

کرم چاله: یک سکوی دیگر گذر از زمان است که می‌تواند در عرض چند ساعت ما را چندین سال نوری جابجا کند. فرض کنید دو نفر دو طرف یک ملافه رو گرفته‌اند و می‌کشند. اگر یک توپ تنیس بر روی ملافه قرار دهیم یک انحنا در سطح ملافه به سمت توپ ایجاد می‌شود. اگر یک تیله به روی این ملافه قرار دهیم به سمت چاله‌ای که آن توپ ایجاد کرده است می‌رود.

 

 این نظر انیشتین است که کرات آسمانی در  فضا و زمان انحنا ایجاد می‌کنند؛ درست مثل همان توپ روی ملافه. حالا اگر فرض کنیم فضا به صورت یک لایه دوبعدی روی یک محور تا شده باشد و بین نیمه بالا و پایین آن خالی باشد و دو جرم هم اندازه در قسمت بالا و پایین مقابل هم قرار گیرند، آن وقت حفره ای که هر دو ایجاد می کنند می تواند به همدیگر رسیده و ایجاد یک تونل کند. مثل این که یک میانبر در زمان و مکان ایجاد شده باشد. به این تونل می‌گویند کرم چاله. این امید است که یک کهکشانی که ظاهرا میلیونها سال نوری دور از ماست، از راه یک همچین تونلی بیش از چند هزار کیلومتر دور از ما نباشد. در اصل می‌شود گفت کرمچاله تونل ارتباطی بین یک سیاهچاله و یک سفیدچاله است و می‌تواند بین جهانهای موازی ارتباط برقرار کند و در نتیجه به همان ترتیب می‌تواند ما را در زمان جابجا کند.

 

ریسمان های کیهانی، ماشینی برای گذر به زمان

آخرین راه سفر در زمان ریسمانهای کیهانی است. طبق این نظریه یک سری رشته هایی به ضخامت یک اتم در فضا وجود دارند که کل جهان را پوشش می‌دهند و تحت فشار خیلی زیادی هستند. اینها هم یک نیروی جاذبه خیلی قوی دارند که هر جسمی را سرعت می‌دهند و چون مرزهای فضا - زمان را مغشوش می‌کند، لذا می‌شود از آنها برای گذر از زمان استفاده کرد.

سوالی که به ذهن می رسد این است که آیا موارد ذکر شده تنها راههای سفر به  آینده هستند و یا ممکن است راههای دیگری نیز وجود داشته باشد که بشر در آینده به آنها پی ببرد؟

 

زمان و اعجاز قرآن

یکی از جنبه های اعجاز قرآن این است که زمان در قرآن به عنوان یک مقوله نسبی مطرح شده است.

«وَ  ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون».  (حج/ 47)

«یک روز برای خدا مانند هزار سال در محاسبات شما است!»

 

الف) معجزه معراج پیامبر(ص)

يكي از معجزات علمي و عملي پيامبر اعظم(ص) كه به تصريح قرآن كريم در سايه عبوديت آن حضرت رخ داده، «معراج» است كه در اولين آيه سورة اسرا و آيات هشتم تا هجدهم سورة نجم مي‌توان اشاراتي را دربارة آن مشاهده كرد. آغاز ماجرا در سورة اسرا چنين آمده است:

 

پاك و منزه است خدايي كه بنده‌اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصي برد كه گرداگردش را پربركت ساختيم، تا نشانه‌هاي خود را به او نشان دهيم. او شنوا و بيناست.(اسراء/1)

 

البته آن‌گونه كه از روايات برمي‌آيد معراج ضمن دو مرحله انجام شده است در مرحله اول همان‌گونه كه در آيه فوق مشاهده كرديم ايشان را شبانه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي سير مي‌دهند و پس از آن تا آسمان هفتم و تا جايي صعود مي‌كنند كه احدي جز خداوند متعال حضور نداشته است و تمام اين ماجرا در بيداري بوده و بنابر نظر اكثر علماي شيعه با همين بدن جسماني اتفاق افتاده و نه در خواب يا با روح زيرا معراج صرفاً روحاني فضيلت چنداني را براي ايشان اثبات نمي‌كند و چنان عظمتي را كه مورد تأكيد و روايات است بر نمي‌تابد.

 

حضرت محمد(ص) در خانه ام هاني، براي نخستين بار، راز سفر خود را با دختر عمويش، ام‌هاني در ميان گذاشت. سپس هنگامي كه روز آغاز گشت، قريش و مردم مكه را از اين جريان باخبر ساخت. داستان معراج و فضانوردي شگفت‌انگيز پيامبر در آن مدت كوتاه كه به نظر قريش، امري ناممكن بود، همه جا پخش شد. سران قريش بيش از پيش بر محمد(ص) خشم گرفتند و بنابر عادت هميشگي خود، به تكذيب او برخاستند. از ايشان خواستند كه وضع ظاهري ساختمان بيت‌المقدس را بيان كند. آنان گفتند: كساني در مكه هستند كه بيت‌المقدس را ديده‌اند. اگر راست مي‌گويي، آنجا را تشريح كن تا ما تو را در اين خبر شگفت‌انگيز، تصديق كنيم.

پيامبر بزرگوار اسلام، وضع ظاهري ساختمان بيت‌المقدس را براي آنان بازگو كرد. افزون بر آن، حوادثي را كه در ميانه راه مكه و بيت‌المقدس و هنگام بازگشت از معراج رخ داده بود، بيان كرد. ايشان گفت: «در ميان راه، به كاروان فلان قبيله برخوردم كه شتري از آنها گم شده بود. در ميان اثاثيه آنان، ظرف آبي بود كه من از آن نوشيدم. سپس آن را پوشاندم. در جاي ديگر به گروهي برخوردم كه شتري از آنها رميده و دست آن شكسته بود.» قريش گفتند: از كاروان قريش خبر ده. پيامبر فرمود: «آنان را در «تنعيم» (در ابتداي حرم) ديدم كه شتري خاكستري رنگ در پيشاپيش آنان حركت مي‌كرد. آنان كجاوه‌اي روي شتر گذارده بودند و اكنون به شهر مكه وارد مي‌شوند». قريش از اين خبرهاي قطعي، سخت ناراحت شدند و گفتند: اكنون صدق و كذب گفتار او براي ما آشكار مي‌شود. همه انتظار مي‌كشيدند كه كاروان چه زماني وارد شهر مي‌شود. ناگهان پيشگامان كاروان وارد شهر شدند. اهل كاروان، شرح قضيه را همانگونه كه رسول اكرم(ص) بازگفته بود، تصديق كردند.

 

مرحله دوم معراج در سورة نجم چنين توصيف شده است:

 

 سپس [پيامبر(ص) در شب معراج] نزديك و نزديك‌تر شد، تا آنكه فاصله او [با مقام قرب خاص خدا] به اندازه طول دو كمان يا كمتر بود. در اينجا، خداوند آنچه را وحي كردني بود، به بنده‌اش وحي كرد. آنچه را ديد، انكار نكرد. آيا با او دربارة آنچه ديد، مجادله و ستيز مي‌كنيد؟ و بار ديگر نيز او را نزديك سدرةالمنتهي كه بهشت جاويدان در آنجاست، ديده است. در آن هنگام كه چيزي (شكوه و نور خيره‌كننده‌اي) سدرةالمنتهي را پوشانده بود. چشم او هرگز منحرف نشدو طغيان نكرد. (آنچه را ديد، واقعيت بود) او در شب معراج، برخي نشانه‌هاي بزرگ پروردگارش را ديد.

 

آن‌گاه مرحله دوم سفر خود را كه حركت به سوي آسمان‌هاي هفت‌گانه بود، آغاز كرد. پيامبر همه آسمان‌ها را يكي پس از ديگري پيمود و ساختار جهان بالا و ستارگان را ديد. ولي در هر آسمان به صحنه‌هاي تازه‌اي برمي‌خورد و با پيامبران و فرشتگان سخن مي‌گفت. او در بعضي‌ آسمان‌ها با دوزخ و دوزخيان و در بعضي آسمان‌هاي ديگر با بهشت و بهشتيان برخورد كرد و از مراكز رحمت و عذاب پروردگار بازديد به عمل آورد.

 

بسیار جالب است که پیامبر(ص) در این معراج(مرحله دوم) با بهشتیان و جهنمیان دیدار می کنند .  همچنین سایر پیامبران را ملاقات می کنند. آنچه واضح است این است که هنوز قیامت اتفاق نیفتاده تا انسان ها برانگیخته شده باشند و چگونه ممکن است پیامبر بهشتیان و دوزخیان را ببینند؟ و بدیهی است که این دیدار می بایست یک دیدار جسمانی باشد. زیرا معراج جسمانی است و معاد نیز جسمانی می باشد؟ آیا این معراج جسمانی نبوده است؟

 

جالب توجه اینکه قرآن آیاتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر مسجدالحرام تا مسجدالاقصی دیده، با لفظ " کبری" توصیف نمی کند در حالی که آیاتی را که پیامبر در ادامه آن سیر مشاهده کرده، آیات کبری معرفی می کند و این خود گواه بر آن است که ظرف این آیات مختلف بوده است.

 

آنچه تا کنون به نظر می رسد مورد توجه قرار نگرفته، این است که این سفر تنها دارای بعد مکانی نبوده است بلکه طبیعتا دارای بعد زمانی نیز می باشد. در حقیقت این سفر آسمانی یک سفر به آینده می باشد. در حقیقت پیامبر با جسم خود به آینده سفر کرده و بهشتیان و دوزخیان را در آنجا می بیند. اما در خصوص امکان سفر به آینده بر اساس علم امروز،  بررسی  کوتاهی در پارگرافهای فوق داشتیم.

  

ب) اصحاب کهف:

 بدیهی است که  قرآن به عنوان معجزه جاوید آخرین پیامبر(ص)،  دارای جنبه های اعجاز زیادی می باشد نکته ای که اینجانب به تازگی متوجه آن شده ام  اعجازی است که در داستان اصحاب کهف بیان شده است. همانگونه که در بخش نسبیت عام گفنه شد بر جسمی که در محیطی با یک گرانش بالاتر قرار دارد زمان کندتر می گذرد. و همچنین نور در میدان گرانشی بسیا قوی ، در مسیر مستقیم خود منحرف می‌شوند. لازم به ذکر است که  ایجاد تغییر در گرانش  یک محیط، موضوعی کاملا شدنی است و دانشمندان اقدام به شبیه سازی نیروی گرانش کره ماه جهت فضا نوردان نموده اند  و یا حتی بعضی از فضانوردان بودن در نیروی گرانش صفر را در کره زمین تجربه کرده اند.

داستان اصحاب کهف دارای نکات بسیار زیبا و عجیبی می باشد. افرادی با بودن در مکانی خاص، زمان برای آنها به گونه دیگر گذشته است.  برای افرادی که خارج از این محیط قرار داشته اند 309 سال قمری و برای افرادی که در درون غار بوده اند تنها یک روز گذشته است و یک چنین چیزی  از نظر علمی با در نظر گرفتن امکان تغییر گرانش آن محیط به دلایلی خاص و در نتیجه تغییر گذر زمان برای کسانی که در درون غار بوده اند، کاملا قابل قبول می باشد.

همانطور که در بخش نسبیت عام مطرح شد نور به هنگام عبوراز کنار یک میدان گرانشی بالا منحرف و خمیده می شود به این معنی که مسیرش تغییر می کند. اما نکته بسیار جالب آن است که در آیه هفدهم از سوره کهف، به زیبایی تغییر مسیر حرکت نور خورشید به هنگام عبور از کنار غار اصحاب کهف، بیان شده است.

 

و (نور) خورشید را هنگامی که طلوع کند می بینی که از مقابل غارشان به سمت راست میل می کند و هنگامی که غروب می کند (نورش را) از سمت چب آنان می برد و متمایل می شود و آنها در فضای وسیعی از آن غارند. این از نشانه ها و معجزات خداوند است. (کهف/17)

 

به جمله:" این از نشانه ها و معجزات خداوند است"  دقت کنید. که بلافاصله بعد از بیان تغییر مسیر نور خورشید بیان شده است. و به روشنی مشخص است که موقعیت (نور) خورشید به هنگام عبور از کنار غار، در آن مقطع خاص(به علت تغییر گرانش در محیط غار، و یا هر عامل دیگر) دارای شرایط خاصی بوده است. و به هیچ وجه بیان موقعیت خورشید برای مشخص کردن موقعیت غار نمی باشد زیرا این روشی مناسب برای تعیین موقعیت غار نمی باشد و از طرف دیگر تابش نور خورشید در شرایط خاص باعث ایجاد تغییر خاصی برای افرادی که در درون غار بوده اند، نمی شود.

 

لازم به ذکر است این میدان گرانشی بالا در غار، تنها در کسری از ثانیه وجود داشته  است که به همین دلیل تنها بر پرتو نور که دارای سرعت بسیار زیاد می باشد تاثیر گذاشته است. و لحظه اعمال این نیروی گرانشی بالا در زمان طلوع خورشید و در طی زمان بسیار ناچیز(لحظه رفتن به آینده) بوده است و همچنین بعد از گذشت 309 سال برای سایر افراد دقیقا در غروب چنان روزی ،  زمان حضور دوباره آنها در غار بوده است. و تغییر در شرایط غار به هنگام غروب خورشید، باعث تغییر مسیر نور شده است.

 

در آیه هفدهم به نکته جالب دیگری نیز اشاره شده است. " آنها در فضای وسیعی از آن غارند" اما بودن در یک میدان گرانش بالا باعث کشیدگی می گردد و در میدان گرانشی بالا، ماده به كلي تجزيه و جزئی از آن میدان گرانشی می گردد، که به نوعی در این آیه به آن اشاره شده است.

 

در مورد اینکه غاری که اصحاب کهف در آن برهه از زمان در آن قرار داشته اند دارای شرایطی خاص بوده است در آیه زیر مشخص شده است:

 

... اگر بر آنها اطلاع یابی (و از نزدیک ببینی) مسلما گریزان به آنها پشت می کنی و همه وجودت از آنان پر از ترس می شود. (کهف/18)

 

لازم به ذکر است که: سرعت گریز، حداقل سرعت ممکن برای یک جسم می‌باشد تا بتواند از میدان گرانشی جسمی دیگر فرار کند. آنچه از آیه مشخص است این است که غار در آن مقطع زمانی خاص دارای شرایط خاصی بوده است. همچنین از آیات زیر مشخص می شود که گذر زمان برای اصحاب کهف با افرادی که خارج از غار بوده اند متفاوت بوده است. و این به خوبی نشان می دهد که اینگونه نبوده که آنها هم مانند سایر افراد 309 سال بر آنها گذشته و در طی این زمان آنها در خواب بوده اند، (مشکل تعذیه در این مدت) بلکه واقعا آنها تنها یک روز در آن غار به خواب رفته بودند  و به علت قرار گرفتن در یک میدان گرانشی بالا، گذر زمان بر آنها کندتر گذشته و بعد از یک روز (معادل 309 سال برای افرادی که خارج از غار بوده اند) که از خواب بیدار می شوند، احساس گرسنگی کرده و از میان خودشان، فردی را برای تهیه غذا انتخاب می کنند.

 

... گوینده ای از آنها گفت: چقدر (در اینجا) مانده اید؟ گفتند: یک روز یا مقداری از روز مانده ایم. (و گروهی دیگر) گفتند: پروردگارتان به مقداری که مانده اید داناتر است. حالا یکی از خودتان را با این پول نقره به سوی شهر بفرستید، و باید درست بنگرید که کدام یک از اهالی آن جا طعامش پاکیزه تر است پس از آن برای شما روزیی بیاورد. (کهف/19)

 

توضیح داده شد که بودن در یک میدان گرانشی بالا، باعث می شود که ماده به کلی  تجزیه شود. در آیه زیر اشاره شده است که این معجزه به نوعی نشان دهنده قیامت و برنگیخته شدن پس از مرگ است. یعنی پس از اینکه اجزاء بدنمان متلاشی و تجزیه شد خداوند دوباره آنها را جمع می کند. البته ممکن است این افزایش میدان گرانش به میزانی که باعث متلاشی شدن اجزاء بدن آنها شده باشد نبوده و تنها باعث ایجاد تغغیراتی در بدن آنها شده باشد که اگر کسی به آنها در آن مقطع زمانی نگاه می کرده دچار رعب و ترس زیادی می شده اشت.

 

و اینگونه (مردم آن دیار را) از (وضع) آنها آگاه ساختیم آن گاه که در میان خودشان در کار بعث خود نزاع داشتند، تا بدانند که وعده خدا حق است و در (آمدن) روز قیامت تردیدی نیست.(کهف/20)

 

البته لازم به ذکر است که بیان تغییر میدان گرانشی در غار، تنها یک مثال می باشد و ممکن است این تغییر در محیط غار، ناشی از عامل دیگری باشد که هم باعث تغییر در گذر زمان و هم  تغییر مسیر نور خورشید در هنگام عبور از کنار غار گردد.

 

ج) طول عمر حضرت مهدی(ع):

 

در مورد مسئله طول عمر امام زمان(عج) نیز، این مسئله در روایات بیان شده است که سن ایشان به هنگام ظهور در حدود 40 سال می باشد. این مسئله نشان می دهد که مدت طولانی که برای بقیه انسان های کره زمین سپری شده است، برای حضرت مهدی (عج)، زمان اندکی بوده است و ایشان تنها زمان کمی از عمر مبارکشان سپری شده است. در واقع بین زمان سپری شده برای حضرت مهدی (عج) و زمان سپری شده برای بقیه انسان ها اختلاف پدید آمده است.

 

همچنین با توجه به مطالب مطرح شد در مورد عوامل مختلف در گذر زمان از جمله سرعت و نیروی گرانش و همچنین مواردی که بشر برای سفر به آینده تا کنون کشف کرده، به خوبی امکان اختلاف در گذر زمان و  سفر به آینده به صورت یکدفعه و یا در طی چندین مرحله برای حضرت مهدی(ع) قابل تصور می باشد.

 

معجزه معراج پیامبر(ص) به نوعی سفر به آینده و دیدار ایشان با بهشتیان و جهنمیان می باشد. اينشتين در رساله ای "نظريه نسبيت" خود را با برخی احاديث که در رابطه با معراج پیامبر(ص) تطبيق داده و نوشته که احاديث دین اسلام نظريه پيچيده "نسبيت" را ارائه داده ولي اکثر دانشمندان متوجه آن نشده اند. از آنجمله حديثي است که در مورد معراج جسماني رسول اکرم(ص) نقل شده که: هنگام برخاستن از زمين دامن يا پاي مبارک پيامبر(ص) به ظرف آبي ميخورد و آن ظرف واژگون ميشود. اما پس از اينکه پيامبر اکرم(ص) از معراج جسماني باز ميگردند مشاهده ميکنند که پس از گذشت اين همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ريختن روي زمين است. اينشتين اين حديث را از گرانبهاترين بيانات علمي پيشوايان شيعه در زمينه ي "نسبيت زمان" دانسته و شرح فيزيکي مفصلي بر آن مينويسد.

 

معراج پیامبر(ص) و ملاقات ایشان با بهشتیان و جهنمیان در مدت زمان بسیار زیاد و برگشت ایشان و در عین حال گذر زمان بسیار اندک برای ساکنین زمین نشان دهنده آن است که در صورت سفر به آینده و دوباره از آنجا سفر به گذشته، باز هم اندک زمانی از لحظه شروع سفر خواهد گذشت. اما اصحاب کهف تنها سفر به آینده به میزان 309 سال داشته اند.

 

در بعضی از روایات به ظهور حضرت عیسی و  اصحاب کهف، در زمان ظهور حضرت مهدی(ع) نیز اشاره شده است که با توجه به امکان سفر به آینده و همچنین عوامل موثر بر گذر زمان به خوبی قابل قبول می باشد و در این نوع نگاه(سفر به آینده)، مدت زمان غیبت و همچنین مدت زمانی که بر سایر انسانها می گذرد دارای هیچ گونه محدودیتی نمی باشد.

 

و نیز گفته آنها که ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم، در حالی که او را نکشتند و به دار نیاویختند، ولکن کار بر آنها مشتبه شد و حتما کسانی که در رابطه با او اختلاف دارند در این باره در شک وتردیدند و جز پیروی از ظن و گمان هیچ علمی بدان ندارند و یقینا او را نکشتند بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد، و خداوند همواره مقتدر و شکست ناپذیر و حکیم (در همه امور) است. (نساء/157-158)

 

به امید ظهور

 

 --------------------------------------------------------

در ادامه مطلب می توانید پرسش و پاسخ های مطرح شده درباره نسبیت عام و اصحاب کهف را بخوانید.

 

ادامه نوشته